نمایش جزئیات

زبانحال

زبانحال

بابای من بابای من

بشنو دگر آوای من

من دختر افسرده ام

سیلی ز دشمن خورده ام

از سر پریده هوش من

خون می چکد از گوش من

بابای من بابای من

بابای من بابای من

بر زخم دل نمک زدند

هر شب مرا کتک زدند

عمرم دگر کوتاه شده

تنم دگر سیاه شده

بابای خوب و مهربان

بابای من بابای من

حالا که آمدی پدر

دیگر مرا با خود ببرش