نمایش جزئیات

کنج خرابه

کنج خرابه

عمه بیا گمشده پیدا شده

کنج خرابه شب یلدا شده

مژده که بابا ز سفر آمده

شام رقیه به سحر آمده

من به فدای سر نورانیت

سنگ جفا که زد بر پیشانیت

بس که دویدم عقب قافله

پای من آزرده شد از آبله

تیغ کی رگهای گلویت بُرید

ای گل خوشبو ز درختت که چید