نمایش جزئیات

متن روضه طفلان حضرت زینب سلام الله علیها محرم-حاج سعید حدادیان

متن روضه طفلان حضرت زینب سلام الله علیها محرم-حاج سعید حدادیان

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَعَلَی آلِ مُحَمَّدٍ و عــجّل فَرَجـَـهُم و اَهلِك أعدآئهــم. لاحَوْلَ وَلا قُوَّةَ إِلاّبِالله العَلی العَظیمِ.حسبُنَا اللّهُ وَنِعْمَ الْوَكِیلُ نِعْمَ الْمَوْلَى‏ وَنِعْمَ النَّصِیر. أَسْتَغْفِرُ اللهَ الَّذى لا إِلـهَ إِلاّ هُو الْحَىُّ الْقَیُّومُ ذُوالجَلالِ وَ الإِكْرامِ وَ أَتُوبُ إِلَیْهِ... بالْحُجَة ِ اِلهی اَلْعَفو. اَلْعَفو ، اَلْعَفو...

کیستم من تا زبان در مدحت زینب بگیرم

از چه بنهادند بر دوش این چنین امر خطیرم

او جهان ِ اکبر است و من همین جِرم صغیرم

كاش در كوی محبت از غم عشقش بمیرم

آه، زینب زنده ام کن، با كَرم شرمنده ام كن

در ره حق، بنده ام کن، بنده ی پاینده ام کن

تا زفیض خاک ره، بخشی به من عین الیقین را

ای که با صبر عظیمت صبر را دیوانه کردی

کوفه را بر فرق طاغوت زمان ویرانه کردی

خویش را گِرد ِ سر خون خدا پروانه کردی

محمل از خون جبین ِ خویشتن گلخانه کردی

ای دل زهرات محمل، ای زاشکت ناقه در گل

بر لبت منزل به منزل، آتش ِ جان پارۀ دل

ریخته پای سر ِ محبوب خود، خون جبین را

کیستی تو ای دو صد خورشید را نور از نقابت

وی گرفته با ادب ماه بنی هاشم رکابت

برفراز نیزه ها تابیده قرص آفتابت

تا گفت:اُسْكُتوا یا اَهلَ الکوُفَةِ ، نه فقط همه به كرامت زینبیه صلوات الله و سلامه علیها ساكت شدند،بلكه اینگونه شد:

زنگ اشترها فتادند از صدا با یک خطابت

ای عبادت سرفرازت، وی سحر محو نمازت

محفل راز و نیازت، عاشق سوز و گدازت

آتشی زن بار دیگر این درون آتشین را

تو تمام مُلک هستی را حسین آباد، کردی

در اسارت بودی و توحید را آزاد کردی

در قنوت شب حسین بن علی را یاد کردی

آخه می رفت:فرمود:خواهرم، من و تو نماز شبات فراموش نكن

در قنوت شب حسین بن علی را یاد کردی

آن دل شب روح مادر را به جنّت شاد کردی

کبریا را مظهری تو، عشق راپیغمبری تو

اعتبار حیدری تو، افتخارمادری تو

زنده کردی طاعت صدّیقه و حبل المتین را

تو به مقتل از یم خون تا خدا پرواز کردی

در مقام صبر مانند علی اعجاز کردی

دست، زیر آن بدن بردی و با حق راز کردی

با زبان شکر، حرف دل به حق ابراز کردی

خصم، نومید از شکستت، آسمان مبهوت و مستت

محو قلب حق پرستت، مصحف زهرا به دستت

حفظ کردی در مقام صبر، زین العابدین را

تمام روضه ی طفلان حضرت زینب سلام الله علیها دو بخش اساسی داره،یكی كیفیت اذن میدان گرفتن،یكی كیفیت باز گشت این دوتا آقا زاده در آغوش ابی عبدالله به خیمه ها. علی اكبر می خواست میدان بره،بنی هاشم زانو زدند، یعنی آقا اول نوبت ماست، همه دور علی اكبر رو گرفتند،علی اكبر فرمود: نه من به سنّت جدم علی عمل میكنم،بابام هم به سنّت جدش پیغمبر، تا جدمون امیرالمؤمنین بود، عموماً اول علی میدان می رفت، منم اذن بدم بابام اذن نمیده،لذا تنها كسی كه برا اذن گرفتن به مشكل نخورد فقط علی اكبر بود، امروز، فردا،پس فردا روضه های كسی رو می خونیم كه خیلی زجر كشیدن تا اجازه گرفتن،داغ علی اكبر این دو تا آقا زاده رو كشت،مخصوصاً وقتی دیدند مادرشون میگه:وای برادرم،وای عزیز ِ برادرم. بردارها،خواهرها، آدم وقتی داغ برادر می بینه، هرجا دو تا برادر رو كنار هم می بینه، یاد برادر می اُفته، روز دوم محرم این دوتا برادر دویدند دایی جان، مادر ما پاشو گذاشت تو خیمه حالش وخیم شد. اومد بالین زینب بماند، من میگم دید این دوتا آقا زاده دارند به اضطرار می دوند،یاد اون وقتی افتاد كه با حسن می دوید، بابا بیا مادرمون از هوش رفت،بابا بیا می ترسم دیگه صداش رو هم نشنوی

تازه گلان ِ چمن ِ زینبی

قوّت جان،روح و روان ِ نبی

گفت:شها مست زجام توأند

این دو پسر هر دو غلام توأند

آخه وقتی هر دو اومدند،ابی عبدالله فرمود:باباتون نیست برید،گفتند: به خدا بابامون فرستاده،فرموده: در ركاب امام زمانتون از بزل جان دریغ نكنید.ابی عبدالله بازم فرمود: برگردید،اومدن پیش اولیاء مخدره زینب،اینها گریه می كنند،اما زینب لبخند می زنه،آخه میدونه حسین رو چه جور راضی كنه،آدم باید حرف زدن با امام زمانش رو بلد باشه،مثلاً میری حرم امام رضا،خیلی گیر افتادی بگو:به حق جوادت. حالا زینب می دونه باید چه قسمی بده تا حسین راضی بشه.فرمود: برید بگید: دایی جان به حق مادر پهلو شكسته ات.

الهی بباره رو سرم همه درد و بلات

همه عالم به فدات،همه علم به فدات

پسرانم به فدای تار موی پسرات

همه عالم به فدات،همه علم به فدات

تو امیر و من اسیر

هدیه هامو بپذیر،هدیه هامو بپذیر

بعد داغ علی اكبر نمی خوان زنده باشند

نذار شرمنده باشند،نذار شرمنده باشند

پیش مادر نذار اینجوری سرافكنده باشند

نذار شرمنده باشند،نذار شرمنده باشند

به همون آتیش و دود

به همون روی كبود، به همون روی كبود

تو خودت تو شعله ها سوختن مادر و دیدی

می دونم چی كشیدی،می دونم چی كشیدی

تو مدینه بستن دست های حیدر و دیدی

می دونم چی كشیدی،می دونم چی كشیدی

نذار بچه هام من و با دست بسته ببینند

من خجالت می كشم،من خجالت می كشم

من و توی كوفه با فرق شكسته ببینند

من خجالت می كشم،من خجالت می كشم

بذار تا بالای نیزه سایه ی سرم باشند

جای معجرم باشند،جای معجرم باشند

یه دختر میره سفر برا مادرش سوغات چی میآره،روسری می بره؟

بذار تا هدیه من برای مادرم باشند

جای معجرم باشند،جای معجرم باشند

حسین...... داداش اینها طاقت ندارند سیلی خوردن مادر رو ببینند،اگه جلوی اینها دست من رو ببندند می میرند،اینهامن رو یك جور دیگه دیدند،می خواستند بیان كمك كنند من از محمل پیاده بشم،جلوتر از اینها عباس ،علی اكبر،قاسم، اینها من رو خیلی با عزت دیدند،می خوای اینها بیآن بزم شراب؟می خوای اینها بیآن محله ی یهودی ها؟می خوای اینها بیآن بازار برده فروش ها؟بذار بچه هام برن،مگه خودت طاقت داشتی تازیانه زدن به مادر رو بببنی،مگه یادت رفته بابام اومد بند كفن رو ببنده داشتی دق می كردی،تو معصومی طاقت نداشتی، یادته به حسن می گفتیم:چیه داداش؟چرا اینقده گریه میكنی؟می گفت:نپرسید. وقتی مادر از دنیا رفت،روپوش رو كنار زدی فهمیدی،یه بار دیدی،دو بار دیدی، داداش اینها می خوان صورت سیلی خورده ی من و تو اسارت ببینند؟داداش بذار برند. هرچی دستِ من رو تو اسارت ببندند من تحمل میكنم اما با زنده موندن اینها تو دیگه دست من رو نبند،من از اینها خجالت میكشم،اینها بچه های منند، الهی هیچ مادری جلوی بچه اش زمین نخوره،الهی هیچ مادری جلوی بچه اش دست به پهلو نگیره. داداش مادر ما سیلی خورد، چند تا فرق داشت،اول اینكه مادر ما دست هاش باز بود،روسری تو خونه زیاد بود، از ما دو ماه پوشوند، من چه طوری چهل منزل روم رو جلو پسرام بگیرم،مگه حسین خودت نگفتی:

حسینم ،این همه بر سینه آذرم نزنید

نمك به زخم دل درد پرورم نزنید

در این مدینه همین جا سر مرا ببرید

غلاف تیغ به بازوی مادرم نزنید

حسین...........

.