نمایش جزئیات
متن روضه حضرت عبدالله بن الحسن علیه السلام محرم-حاج سعید حدادیان
روز پنجم محرم كجا ببرم شما رو؟ نمی تونم ببینم كه افتادی از روی زین با صورت خوردی زمین، با صورت خوردی زمین یاد اون كوچه می افتم،چی بگم،فقط همین با صورت خوردی زمین، با صورت خوردی زمین بذار آروم بگیرم،روی سینه ات بمیرم روی سینه ات بمیرم، روی سینه ات بمیرم دستش تو دست عمه بود،نگی یه وقت بی اجازه رفت،من قبول ندارم،وقتی رسیدن دیدن دور ابی عبدالله رو گرفتن،زینب تا اینجا محكم دست این بچه رو گرفته بود،همچین كه چشمش به حسین افتاد،هر دو دستش رو بلند كرد، چنان زد به سر خودش،چنان زد تو صورت خودش، وا محمدا،وا علیا، وا فاطمتا،وا حمزتا،وا جعفرا،واحسنا،یه دفعه داد: زد واحسینا. بچه گمان كرد آزاد شده، حالا این اتفاق ها كی داره می افته دقت كن،ابی عبدالله یه نیزه به پهلوش زدند،از سر اسب افتاد،دیگه كشتن حسین تفریحی شد برا لشكر،اگه می خواستن زود كار رو تموم كنند،همون تیر ِ سه شعبه كه به گلوی علی اصغر زدند با همون به گلوی حسین می زدند كار تموم بود،اما عرب ِ جاهلیت یه اخلاق بدی داشت،پیغمبر اومد حكم آورد دیگه این كارو نكنید،چه كاری؟قتلاً صَبرا كه اومده معنیش اینه:عرب دور یه آهو رو می گرفت،ده تا بیست تا با نیزه ها،یه دونه این می زد صبر می كرد،یه دونه اون می زد صبر می كرد،گاهی صد ضربه بیشتر می زدند،از این ذره ذره جون دادن اینقدر وجود شیطانی شده لذت می بردند، دیگه كشتن حسین تفریح شد،لذا من فقط یه نفر رو میگم:سواری است به نام بحر بن كعب این خبیث وقتی ابی عبدالله افتاد زمین،یكی نبود زیر بغلش رو بگیره،هنوز خود به سر داره،زینب داره می بینه،عبدالله داره می بینه،این ملعون چنان به فرق ابی عبدالله زد خود شكافت،فرق شكافت،خود افتاد،هنوز ذوالجناح كنار ِ حسین ِ،دست برد به خرجین اسب یه دستار زردی برداشت سریع زخم سر رو بست،بحربن كعب رفته،تو تاخته بعدی. یه وقت مچ دست میشكنه از آرنج دست تكون میخوره،یه وقت بازو میشكنه دیگه آرنج تكون نمی خوره،اما ترقوه اگه بشكنه،شانه ای كه راسخه به یه طرف می افته، ،یه شمشیر به ترقوه ابی عبدالله حواله كرد،اینجا دیگه عبدالله صدا زد: والله لَا أُفَارِقُ عَمِّی دوید دید بحر بن كعب برای گلوی حسین داره میآد،اگر این ضربه به گلوی حسین می رسید ابی عبدالله به مناجات توی گودال نمی رسید،حسین مناجات گودال رو مدیون عبدالله ِ،عبدالله با خون خودش برا ابی عبدالله سجاده پهن كرد، شمشیر زن قهاریه ،اگه حرمله به تیراندازی مشهوره،بحر بن كعب شمشیر زن قهاریه،ابی عبدالله یه لحظه دید شمشیر یه لحظه ازجلوی چشمش رد شد، اما خون داره می پاشه،نگاه كرد دید عبدالله رسیده،با دستش،با دست خالی اینقدر عجله داشت ترسید نشد یه چیزی از روی زمین برداره،میشه با دست خالی از امام زمان دفاع كرد؟آره این نوه ی فاطمه است،با دست خالی مقابل شمشیر ایستاد،صدای شكستن استخوان اومد،ارباب ما یاده مدینه افتاد كم سن و سال بود می شنید غلاف تیغ می رفت بالا می خورد به دست مادر،یه بار،دو بار،چند بار،هی صدای شكستن استخوان می اومد.بعضی نوشتند عبدالله صدا زد: یَا عَمَّاهُ "عمو جان" ولی بعضی ها نوشتند گفت : وا اُمّا.... آی دست شكسته ی مدینه،بیا ببین دست نوه ات رو بریدند،تا اینجایه مقتل رو همه یه جور نوشتند،از اینجا دو جور می نویسند اما من میگم به طبق قاعده ی فقهی و حدیث شناسی جایی كه جمع امكان پذیر باشه میگن: دوتا رو میشه جمع كرد اگه قابل جمع ِ هیچ كدوم رو نذار كنار،دو جور نوشتند،بعضی نوشتند حرمله یا دیگری گلوی بچه رو نشونه رفت، یه دست حسین كامل از كار افتاده،با یه دستم عبدالله رو بغل كرده،دیدن حسین دیگه دست و بالش بسته است،چطور دیدند علی دستش بسته است هر چی دلشون خواست زدند،چطور دیدند علی دستش بسته است،با غلاف زدند با تازیانه زدند،آقا با لگد زدند،سیلی زدند.دیدن حسین دست و بالش بسته است یه تیر به گلوی عبدالله زدند،سر بالا اومد خون گلو داره به محاسن حسین می ریزه،یاالله،یا الله، یا الله، یه نفر اومد كاكُل عبدالله رو گرفت، دید یتیم رو با یه مكافاتی بزرگ كرده حسین،نشد یه چیزی بخواد حسین نه بگه،كاكُل بچه رو گرفت، قهقهه می زد،خنجر رو كشید جلو چشم حسین،گوش تا گوش بچه. این دست ها بیآد بالا.حسین......ای خدا این جمعیت رو بزودی ِزود، همه رو با هم به كربلای حسین برسان، خدایا به زودی ِ زود همه ی ما رو با هم زائر بقیع بگردان،ضریح بقیع رو به دست پر محبت این مردم،هر چه سریع تر آماده كن، ای خدا فرج منتقم خون حسن و حسین را برسان. .
برچسب ها
- حاج سعید حدادیان
- متن روضه حضرت عبدالله ابن الحسن(ع)
- متن روضه
- شعر مذهبي
- دانلود روضه
- روضه جانسوز
- روضه و توسل
- شعر روضه
- گريز روضه
- گريز مداحي
- متن شعر مداحي
- متن روضه با صوت
- متن روضه شب پنجم محرم
- متن روضه عبدالله بن الحسن
- متن روضه شهادت عبدالله بن الحسن
- عبدالله بن الحسن
- روضه عبدالله بن الحسن
- شعر شهادت عبدالله بن الحسن