نمایش جزئیات
روضه و توسل جانسوز ویژۀ ایام محرم _ شب پنجم محرم _ حاج محمد طاهری
دلم با شما نیست، اما جدا نیست غبار رهت هست اگر خاکِ پا نیست چه شبها صدایت زدم تا بیایی صدایم برایت کمی آشنا نیست؟ اگر چه تو حق داری آقا بگویی که بغضِ فراقِ تو، در این صدا نیست شفایم تو هستی، دوایم تو هستی شفا نیستی تو، نه، بی تو دوا نیست اگر تو نباشی برایم نصیبی در این روز و شبهای ماه عزا نیست دعای من آقا به جز دیدن تو دعایم به جز دیدن کربلا نیست برای یتیم حسن در مدینه کسی روضه خوان در بر مجتبی نیست بیا روضه ام را ببر سمت گودال بگو شأن این بی کفن بوریا نیست . .
با عمّه گفت: کشت مرا سوز این نفس
من را بزرگ کرده برای همین نفس
تا آخرین توانم و تا آخرین نفس
باید به سر روم پسر او که میشوم
گیرم نمیشوم سپر او که میشوم
عمریست که به ؛غیر عمویم نداشتم
تا بود دامنش ، نفسش، غم نداشتم
بابا نداشتم عوضش کم نداشتم
اشکم نوشته تا نفس آخرم حسین!
ای مهربان تر از پدر و مادرم حسین!
*عمّه دستش رو محکم گرفته، دستور ابی عبداللّهِ. فرمود:زینب جان، خیلی مراقب عبداللّه باش. هنوز خجالت زده ی داداشم برای قاسم هستم.دیدم خیلی بی تابی میکنه مواظبش باش.... *
بگذار تا که شیر جمل را نشان دهم
تا نعره ی امیر جمل را نشان دهم
شمشیر بی نظیر جمل را نشان دهم
عمّه به روم سنّ کمم را نیاوری
عبّاس میشوم علمم را بیاوری
در جنگ تن به تن به زمین تن نمیدهم
گر صد سپاه تیغ دهد من نمیدهم
فرصت مقابل تو به دشمن نمیدهم
فریاد میزنم عَلَمِ زینبِ توأم
بابا مدافع حرمِ زینبِ توأم
صد زخم روی بال و پر من گذاشتند
سر نیزه را روی جگر من گذاشتند
با تیغ و تیر سر به سر من گذاشتند
عمّه تمام پیکر من درد میکند
او را زدند و حنجر من درد میکند
گودال را نبینن، آه که او خورد بر زمین
هُل داد نیزه ای و عمو خورد بر زمین
با زخم سینه روی گلو خورد بر زمین
گرچه نخواست خم شد و افتاد با سرش
از سمت راست خم شد و افتاد با سرش
زینب اگر چه دست پسر را مهار کرد
از بس که داد زد ز بس که هوار کرد
دستش کشید سمت عمویش فرار کرد
*"واللّه لِا اُفارِقُ عمّی"، من عمویم را تنها نمیگذارم.....روضه برای ابی عبداللّه سخت میشه.دستورِ حسین بود نیاد، ولی دیدند وسط میدان میدوه، زینب داره دنبالش میدوه. میانِ این همه نامحرم گاهی عمّه ی سادات چادر عربی زیر پاش گیر میکرد میخورد زمین.هی میگفت :عزیزِ برادرم......*
وقتی رسید تیر حرامی به او گرفت
جای عمویش نیزه ی شامی به او گرفت
*دید ابن کعب ملعون بالا سر ابی عبداللّه میخواد شمشیر رو پایین بیاره.شیر بچه ی امام حسن صدا زد: "یابن خبیثین"، میخواهی عموی مرا بکشی؟تا شمشیر رو پایین آورد دستش رو جلو آورد.... تا حالا هی میگفت: "عمّی" عمو.... تا استخوان شکست. تا ستون دست شکست، انگار یاد کوچه ی بنی هاشم افتاد، صداش بلند شد: "وا اُمّاه". ابی عبداللّه بغلش کرد، عزیز دلم، عمو جونم، مگه نگفتم نیا، تو خیمه ها بمون....*
افتاد بر تنش سپرش را بغل گرفت
از بین چکمه ها پسرش را بغل گرفت
بر سینه اش همی که سرش را بغل گرفت
بوسید تا حسین گلویش یکی شدند
چسبیده بود او به عمویش یکی شدند
نزدیک اوست حرمله او را نشانه کرد
اوّل نشست روی عمو را نشانه کرد
پایین گرفت زیر گلو را نشانه کرد
*برای امام زین العابدین پیغام آوردند خوشحال باشید قتله ی بابایت را مختار به سزای عملش رسوند، فرمود: حرمله را گرفتند؟ گفت: آقا همه را گرفتند.شما چرا اینقدر روی حرمله تأکید د ارید؟ فرمود: کاری حرمله با ما کرد دل ما را آتش زد....*
تیر سه شعبه قلب عمو را درست زد
ای خاک بر سرم دو گلو را درست زد
.برچسب ها
- محمدرضا طاهری
- متن روضه حضرت عبدالله ابن الحسن(ع)
- متن روضه
- شعر مذهبي
- دانلود روضه
- روضه جانسوز
- روضه و توسل
- شعر روضه
- گريز روضه
- گريز مداحي
- متن شعر مداحي
- متن روضه با صوت
- متن روضه شب پنجم محرم
- متن روضه عبدالله بن الحسن
- متن روضه شهادت عبدالله بن الحسن
- عبدالله بن الحسن
- روضه عبدالله بن الحسن
- شعر شهادت عبدالله بن الحسن