نمایش جزئیات
روضه و توسل به حضرت عبدالله ابن حسن علیه السلام اجرا شده شبِ چهارم ماهِ محرم سال 1397 به نفسِ سید رضا نریمانی
برای خیر من همیشه فتح باب میکنی
به رسم بنده پروری مرا خطاب می کنی
*آقا درُ رو به روم باز میکنه .. آقا ما رو اینجا دعوت میکنه .. آقا ما رو اینجا میکشونه ..*
بساط خانۀ کرم همیشه فرق میکند
دعا نکرده هم مرا تو مستجاب میکنی
*اصلاً نیاز نیست حرف بزنی ، اصلاً نیازی نیست خواسته تو بگی .. مخصوصاً امشب و فردا شب که سر و کار ما با کریمِ .. طرف اومد در خونۀ حاتمُ زد ، هر چی در زد دید کسی درو باز نمیکنه ، برگشت. تو راه که داشت می رفت حاتمُ دید. کجا بودی؟ هر چی در خونه اتُ زدم کسی درو باز نکرد .. حاتم دست گدا رو گرفت گفت بیا بریم ، گفت حالا میرم فردا میام ، یه روز دیگه میام . گفت نه نمیزارم ، تو از اینجا بری مردم چی میگن پشت سر حاتم .. یک نفرم زیادِ .. اگه یه نفرم از در خونه حاتم دست خالی برگرده دیگه به من حاتم نمیگن ...
خداشناسیِ من از محرمت شروع شد
زمان گریه در وجودم انقلاب میکنی
به ارضیان و عرشیان چقدر فخر میکنم
برایِ نوکری مرا که انتخاب میکنی
*تو همۀ این شهر دست گذاشتی رو من گفتی تو بیا .. به خدا این همه جمعیت تو شهر ما هست به تو میگه بیا مشکی بپوش .. به تو میگه بیا برای حسین ما گریه کن .. چی تو ما دیدی آقاجان .. آخه ما که جز بدی و خطا و زشتی چیزی برات نداشتیم ... آخه من که جز اینکه دلت رو میشکونم کار دیگری بلد نیستم آقا ..
گل نرگس بیا .. بیا .. (میبینم همه چشما گریونه ، اگه همه برای آقاشون دعا کنن بگن بیا آقا میاد بخدا ..)*
همین که دور میشوم مرا به روضه میکِشی
زمین که میخورم به سوی من شتاب میکنی
*همه الحمدلله اهل روضه ان .. مگه مادرش تو کوچه ها زمین نخورد .. هزاران مرد زمین بخورن اما یه زن زمین نخوره ..*
به گردش دو دیدهات شفاعت قیامت است
در این جهان به ما کرم علیالحساب میکنی
چه خوبم و چه بد، مرا به دست دیگران مده
خودت مرا عذاب کن، اگر عذاب میکنی
ددوباره خواب دیدهام پیاده سوی کربلا
روانهام زِ مرقد ابوتراب میکنی
بریز در سبویِ من کمی زِ جام معرفت
سبویِ خالیام اگر پر از شراب میکنی
. .به حرف دیگه ام بزنم، اینقد شبها آماده ای مَنِ خواننده اصلاً چیزی بلد نیستم به شما بگم ..
به زیر دشنه هم دعا برام میکنی ..
همه گفتن همه نقل کردن ؛ مادرشم که داشت جون می داد ، برا شیعیانش هی دعا میکرد .. روایت داره پیغمبر یه وقت وارد شد دید بی بی داره گریه میکنه . چی شده دخترم؟ گفت بابا بچه ای که در رحم دارم با من حرف میزنه .. چند روزِ ، کار الانش نیست . اما امروز فرق کرده .. چرا؟ از دیروز تا قبلش وقتی باهام حرف میزد هی میگفت اَنَ الغَریب .. (پا به پای من میایی دیگه) اما از امروز حرفاش فرق کرده .. هی داره میگه انَ العَطشان .. انَ العَطشان .. پیغمبر شروع کرد روضه خواندن .. بی بی هم گریه کردن .. پیغمبر وقتی روضه اش تموم شد، بی بی هم مفصل گریه کرد ، عرضه داشت بابا کسی هست کربلا برا حسینم گریه کنه؟ نکنه غریب باشه؟..
شما هستید؟ نه. باباش علی هست؟ نه. من هستم؟ نه. حسنم هست؟ نه دخترم .. یهو بی بی یه آهی کشید .. آه پسرم .. پس کی هست برای حسینم گریه کنه؟ پیغمبرِ خدا مژده شماها رو داده ... دخترم نگران نباش ، از امتِ من یک عده ای میان اینا مثلِ زنها برا حسینت داد میزنن ..
گفت بابا حالا که اینجوریِ ، من همه شونُ میخام شفاعت کنم ... کار همه شون با خودم باشه ... اصلاً من میخورم زمین که اینا نخورن .. اصلاً من میرم پشت در برا اینا .. من سیلی میخورم اینا زنده باشن .. حرف زیاده و وقتم کمه ، زود وارد روضه بشم امشب .. بعضی از روضه ها رو باید بی هوا بخونی .. آخه بعضی ها رو تو کربلا بی هوا زدن ..
بسم الله .. همچین که دید دورِ عمو رو گرفتن هر کسی داره میزنه از دور داره مشاهده میکنه ؛ نیزه بالا میره پایین میاد ، شمشیرها بالا میره ، پایین میاد ، از دور یه عده ایستادن دارن سنگ میزنن .. گرد و خاک هوا شده ، چه خبره؟ سر عموم داره چه بلایی میاد؟ ... والله لا افارق عمی .. عمه دستمُ رها کن .. من بدونِ عمو نمیتونم .. (بگم یا نه؟ پا به پای من بیایی) عمه من زنده باشم ببینم جلوی چشمام عمومُ میزنن ..؟ یه بار بابام تو کوچه ها زنده بوده دیده چطور مادرشُ زدن ...
دستشُ کشید از دست عمه .. دوید به سمت گودال ، تا وارد گودال شد. تنها کسی که غیر از زینب از نزدیک شاهدِ قتل حسین بود. تا اومد تو گودال دید عجب خبریه .. یه تیر تو سینه ست ، پیشونی شکسته ست ، یه نیزه تو پهلوِ .. سر تا پا پر تیر و تیغ و نیزه و شمشیر و سنگِ .. چه بلایی سر عموم آوردن .. یهو دید اون نامرد پرید تو گودال میخاد بشینه رو سینه عموش .. اومد جلو گفت نمیزارم ، مگر اینکه از رو جنازۀ من رد بشی .. تا شمشیر رو آورد بالا به حسین بزنه دستشُ آورد جلو شمشیر رو زد به دستش ، دستش به پوست آویزون شد .. یهو ابی عبدالله بغلشُ باز کرد .. آی عبدالله بیا تو بغل من .. همچین که پرید تو بغل حسین .. اینکه گفتم بی هوا بعضی ها رو زدن اینجا میخام بهش بپردازم ، چرا بی هوا زدنش ؟.. تا پرید تو بغل حسین ، حرمله بلند شد .. تیر و برداشت .. اصلاً نگذاشت این دوتا بهم برسن .. تا پرید تو بغل عمو ، تیر و نامرد زد ...
. .برچسب ها
- سیدرضا نریمانی
- متن روضه حضرت عبدالله ابن الحسن(ع)
- متن روضه
- شعر مذهبي
- دانلود روضه
- روضه جانسوز
- روضه و توسل
- شعر روضه
- گريز روضه
- گريز مداحي
- متن شعر مداحي
- متن روضه با صوت
- متن روضه شب پنجم محرم
- متن روضه عبدالله بن الحسن
- متن روضه شهادت عبدالله بن الحسن
- عبدالله بن الحسن
- روضه عبدالله بن الحسن
- شعر شهادت عبدالله بن الحسن