نمایش جزئیات
بچه های پروانه
قاسم سه سال یا کمتر داره اما خوب می فهمه، خوب می بینه:
طفل عاشق کی ز عشق بیگانه است
بچه ی پروانه هم پروانه است
دید باباش صداش زد، جلوی عمو سر به زیر نشسته است، امام حسن (علیه السّلام) دست قاسم را تو دست ابی عبدالله گذاشت، سفارش کرد، این جانشین من در کربلا با توست … .
آری، او مصداق این آیه است:(قال انی عبدالله اتانی الکتاب وجعلنی نبیا)
فرمود: قاسم جان ! یه وصیت شفاهی کنم، عموت کربلا می ره، نذاری غریب بمونه، همه ی خانواده بر حسن (علیه السّلام) گریه کردند، این بچه ده سال تو دامن عمو بزرگ شد … .
ابی عبدالله همون احترامی که به دیگر بچه هاش می کنه به قاسم و عبدالله می کنه، عبدالله همش سکوت داره، همش دارای ذکر است، تا شب عاشورا سردارها سخن گفتند، تا گفت: عمو جان ! عمو فرمود: جانم، کاَنَّ منتظر بود، قاسم حرف بزنه، آیا من هم فردا فدای شما می شوم، فرمود: مرگ در ذائقه ی تو چگونه است، بی درنگ فرمود: احلی من العسل
نه برای علی اکبر (علیه السّلام) و نه برای عباس (علیه السّلام) این جمله ای که برای قاسم فرمود را نگفت: فرمود: نه تنها فردا شهید می شوی، بلکه به بلای عظیم گرفتار می شی.
تنها رزمنده ای که هیچ زره به تن نکرده قاسمه، آمد میدان صدا زد: ان تنکرونی فابن الحسن گفت: هذَا حُسَیْنٌ کَالاسیرِ الْمُرْتَهَن این عموی من حسین است که مثل اسیر دربندی گرفتار شده… .
برگشت به سمت خیمه ها فرمود: عمو ! تنشمه، فرمود: الان به دست جدم سیراب می شی، برگشت میدان، بعضی پیرمردهای کوفه گفتند: این پسر سلطان جمل است، ریشه ی جملیون را از کار انداخته، فقط باید محاصره اش کرد، از دور نیزه پرتاب کنید، سنگ بزنید، قاتل اومد … .
میان این همه آشوب و نیزه و شمشیر
مرا ببخش اگر مثل لاله وا شده ام
به خاک خیمه گه آرام بگذاریدم
مر ا که زیر سم اسب نخ نما شده ام
منبع:كتاب گلواژه های روضه