نمایش جزئیات
نامه
دوید، گفت: عمو جان از بابام نامه آوردم … فرمود: می خوای بری میوه ی دلم، عمو بذار برم … کوچک ترین کلاه خوود و زره را آوردند، امام حسین (علیه السّلام) گریه کرد، خدایا علی اکبر (علیه السّلام) با زره رفت ارباً اربا شد، اگه این بچه بی زره بره، چی می شه؟ ... گل طوفان سواری وای بر من تمام عشق یاری وای بر من علی اکبر که جوشن داشت آن شد تو که جوشن نداری وای بر من عباس (علیه السّلام) این منظره را می دید، چی می کشید، با خود می گفت: عباس (علیه السّلام) تو باشی و قاسم بره .... ابی عبدالله سینه را رو سینه ی قاسم گذاشت، شاید هر دو یاد بین در و دیوار افتادند، اونجا که سینه مجروح شد ... .
منبع:كتاب گلواژه های روضه