نمایش جزئیات

روضه و توسل جانسوز _ شبِ ششم محرم _روضۀ قاسم ابن الحسن علیه السلام _ حاج مهدی سماواتی

روضه و توسل جانسوز _ شبِ ششم محرم _روضۀ قاسم ابن الحسن علیه السلام _ حاج مهدی سماواتی

حدیث عشق تو دیوانه کرده عالم را

به خون نشانده  دل دودمان آدم را

  غم تو موهبتِ کبریاست در دلِ من

نمیدم به سرور بهشت این غم را

حسین جان ..  حسین جان ..

 غبار ماتم تو به من آبرو  بخشید

به عالمی  ندهم این غبار ماتم را

 حسین جان ..  حسین  جان  ..

 زمان به یاد عزایت محرم است حسین

اگر چه شور دگر داده این محرم را

 حسین جان .. حسین جان .. چی میخوام بگم آقای من؟

 به نیم قطرۀ اشکِ محبتت  ندهم

اگر دهم به دستم تمام عالم را

حسین جان .. حسین جان ..*حرف آخر و بزنم*

اگر بناست دمی بی تو بگذرد عمر من حسین

هزار بار بمیرم نبینم آن دم را

 اگر بناست دمی بی تو بگذرد عمرم

هزار بار بمیرم نبینم آن دم را ....

 اگر که بند بندِ من جدا کند عدوی تو

مرا زتو،تو را زمن نمی کند جدا حسین

 حسین من .. حسین من  ..

 خدا نکرده دستِ رد اگر زنی به سینه ام

منِ شکسته دل بگو  که رو کنم کجا حسین

   حسین من  .. حسین  من  ..

 هر جوری بود از عمو اجازه گرفت عمو  رو راضی کرد وارد میدان شد این سرباز سیزده ساله رجز میخونه " إنْ تنْکرونی فأنا ابْنُ الحسن سبطُ النبی  المصطفی ....  فداش بشم  قریب به 35 نفر رو به درک واصل کرد،نانجیبی  گفت به خدا من این پسرُ می کشم کاری کرد دیگه از اسب رو زمین افتاد ناله اش بلند شد صدا زد : اغثنی یا عمّاه ...عمو ، به فریادم برس ... مثلِ بازِ شکاری عمو اومد ، دید قاتل بالاسرِ قاسمِ،جنگ مغلوبه شد ... یه وقت صدایِ نالۀ  قاسم بلند شد،ای عمو :

 ای عمو یک دم بدار از جنگ دست

زیر سم مرکب اعضایم شکست ...

 حسین .. حسین .. اگر این مطلب صحیح بوده باشه تنها بدنی که کربلا دوبار زیر سم اسب رفت همین نازنین بدن بود ..

 گر چه لعل تو آب و تن تو تاب ندارد

دلت هوایِ دگر غیر روی باب ندارد

 تو آن نه ای که جواب عموی خویش نگویی

لبان تشنه ی تو نیرویِ جواب ندارد

 حسین  .. حسین ..

 نمی رسید اگر پات بر رکاب مخور غم

یه سرباز سیزده ساله مگر چقدر قد و قامت داره

 نمی رسید اگر بر رکاب، پای تو، جا داشت

که چشم قابل پای تو را رکاب ندارد

 حسین .. حسین ..

 ذبیح،پا به زمین سود و آب یافت ولیکن

مَسای پا که عمو دسترس به آب ندارد

 زمن بگوی به گلچین تلاش بیهُده کردی

گلی که آب نخورده دگر گلاب ندارد ..

 حسین  ..  حسین  ..

* همین که گرد و غبارِ معرکه فرو نشست دیدن قاسم رو  زمین اُفتاده،عمو بالاسرشِ ... قاسم پاها رو جمع می کنه باز می کنه ... یعنی جلو چشمِ عمو داره جان میده ... عمو صبر کرد تا روح از بدنش مفارقت کرد،صدا می زد قاسمم،برا عموت سخته او رابه یاری بطلبی نتواند اگر بتواند برات سودی نداشته باشد .... حسین .. یه جمله بیشتر عرض ادب ندارم ، برداشت سینه قاسم رو به سینه چسبانید،کنایه  فهما اهلِ روضه دلسوخته ها ، گریه کنا،یه بیت گفتم،شنیدید :*

 نمی رسید اگر بر رکاب، پای تو، جا داشت

که چشم قابل پای تو را رکاب ندارد

 *حالا راوی میگه یادم نمیره دیدم سینه قاسم رو به سینه چسبانیده ، اما پاهایِ قاسم رو زمین کشیده میشه .. حسین  .. حسین .. بمیرم ، بمیرم ...*

 خسته جان پیکر‌ش از لطف در آغوش کشید

رو به سویِ حرم آورد و به فریاد آمد

کای عروس حسن از بخت شکایت منما

حجلۀ حسن بیارای که دماد آمد ....

 اونم با چه قد و بالایی ... حسین .. حسین  .. عمو ، یتیم حسنم ....

.