نمایش جزئیات
اَمونت برادرت عمو داره میره ز دست
اَمونت برادرت عمو داره میره ز دست
آیینه ی دلتنگیات با سنگ کوفیا شکست
دیگه نفس توی سینم بالا نمیاد
صدای قلبم به گوش صحرا نمیاد
مشامم رو گر چه عطر خون پر نموده
ولی بویی غیر بوی بابا نمیاد
عمو جان (4)
تا تن اکبرت توی خیمه ی کشته ها اومد
به یاد من مدینه و صحبتای بابا اومد
مسافر کربلائی عالمینی
یه روز میاد که عموت بی یاور می مونه
یادت باشه تو بلا گردون حسینی
عمو جان (4)
روزی که راز خلقت دنیا نوشته اند
گل را به نام بلبل شیدا نوشته اند
پروانه را فدائی شمع و به بال و پر
اسرار عشق و با قلم لا نوشته اند
راز و نیاز عاشق و معشوق طور و راه
صبح ازل به سینه ی سینا نوشته اند
لیلی ندارد ارچه ز مجنون خبر ولی
شرح غمش به صفحه ی صحرا نوشته اند
قرآن بخوان به سوره ی یوسف نگر که چون
بر لوح عشق و نام زلیخا نوشته اند
نام حسین و کرب وبلا را ز خون پاک
روز ازل به دفتر دلها نوشته اند
نازم به عاشقی که سرش رابه نوک نی
سردار سر بریده ی سرها نوشته اند
ذکر حسین و شد محک پاکی طلا
بر دفتر قبول و به طغرا نوشته اند
ببین چو شمع سوزان در التهابم عمو
برای جان سپاری کن انتخابم عمو
اشک من و لاله ام شرم من از این رخت
عمو جان (4)
یتیم مجتبایم شکسته دل قاسمم
لاله ی سرخ حسن یاس بنی هاشمم
عمو جان (4)
همسر دلهای ماست کرب و بلای حسین
مرغ دل ما زند پر به هوای حسین
یک نگه کربلا به بود از صد بهشت
جنت اهل دل است صحن و سرای حسین
ملک سلیمان بود در نظرش بی بها
هر که گدایی کند میشه گدای حسین
خنده کنان می رود روز جزا در بهشت
هر که به دنیا کند گریه برای حسین