نمایش جزئیات

متن روضه شهادت حضرت علی اصغر علیه السلام-حاج میثم مطیعی

متن روضه شهادت حضرت علی اصغر علیه السلام-حاج میثم مطیعی

لالا لالا، یکم دیگه دووم بیار

یه کم دیگه دندون روی جگر بذار

اگه همهمه باشه بچه میترسه،اگه لشكر كف بزنن بچه میترسه

لالا لالا یکم دیگه دووم بیار

یه کم دیگه دندون روی جگر بذار

مشکو یکی بُرده که بر می گرده زود

وقتی می رفت فقط به فکر خیمه بود

مده با اشک، زندگی مو به باد

آب می رسه، اگه خدا بخواد

مادر دَووم بیار... بچه كوچیك گلوش نازكه، نمی تونه گردن بگیره، میاُفته.

عمو رسید، کنار علقمه

صدای تکبیرش میاد

لالائی، عموش رفته آب بیاره

لا لا لا لا، منو نکن خونه خراب

چیزی نمونده عمو جون بیاره آب

بابات رفته به یاری آب آورش

داره میاد! چرا خمیده کمرش؟

.

فَرَجَعَ الحُسین اِلی الْمُخَیَّم،مُنکَسِراً حَزیناً باکیــّــا. می دونی یاد چی میاُ فتم؟

.

اگر گهواره را پس داده بودند

دلش خوش بود با طفل خیالی

ای حسین......

علیم داره، میزنه دست و پا

بچم داره، میمیره ای خدا

ببین هنوز به سمت علقمه ست

نگاه مضطر بابا

لالائی، الهی بارون بباره

الان بین خانم ها چه خبره؟ اونها بیشتر می فهمند حس مادری یعنی چی، اصلاً فقط مادرها می فهمند یعنی چی. خدایا الان میخوام یه دعا كنم. به اضطرار حضرت رباب، به اون پریشونیه این مادر،خیلی هستند بچه دار نمیشن، خدایا به بی بچه ها بچه بده،اولاد سالم و صالح بهشون بده

لالا لالا، مادر ِ تو بشه فدات

خون می بارن فرشته ها با گریه هات

سوخته دلم رو نفسای داغ تو

آهی بکش شاید که بارون بگیره

خدا تو رو، نمی بره ز یاد

خونده برات، بابا "و إن یکاد"

الهی که، سپیدی گلوت

به چشم حرمله نیاد

لالایی الهی بارون بباره

لالائی، عموش رفته آب بیاره

. .

سبط این جوزی  در تذكرة الخواص نوشته:لَمّا رَآهُمُ الحُسَینُ علیه السلام مُصِرّینَ عَلى قَتلِهِ.وقتی آقا دید اصرار دارند بكشنش،دستبردار نیستند." آدم یا اونای میاُفته كه مدینه اومدند پشت درخونه ی مادرش،هرچی نصیحت كرد فایده نداشت، مردم گفتندإن فیها فاطمة؟....".آقا وقتی دید اینها اصرار دارند،أخَذَ المُصحَفَ قرآن گرفت، قرآن رو باز كرد . وجَعَلَهُ عَلى رَأسِهِ، قرآن رو روی سر گذاشت. شب هفتم ِ، امشب حرم آل علی آب ندارد....یا حسین،یاحسین... آقا قرآن رو روی سر گذاشت، آی مردم : بَینی وبَینَكُم كِتابُ اللّه، وجَدّی مُحَمَّدٌ رَسولُ اللّه ِ صلى الله علیه و آله بین من و شما قرآن و پیغمبر داور،بعد یه سئوالی ازشون كرد،نمی دونم خیمه ها چه خبر شد. یا قَومِ! بِمَ تَستَحِلّونَ دَمی؟!... برا چی خون من رو مُباح می دونید؟اینجا دیگه خیمه ها بیشتر دچار اضطراب شد.فَالتَفَتَ الحُسَینُ علیه السلام فَإِذا بِطِفلٍ لَهُ یَبكی عَطَشاً، یه نگاه به پشت سر كرد دید علی داره گریه میكنه فَأَخَذَهُ عَلى یَدِهِ،بچه رو روی دست بلند كرد،ای مردم: إن لَم تَرحَمونی فَارحَموا هذَا الطِّفلَ اگه به من رحم نمیكنید به این بچه رحم كنید. فَرَماهُ رَجُلٌ مِنهُم بِسَهمٍ فَذَبَحَهُ تیر آمد به گودیه گلوی علی نشست،علی شروع كرد دست و پا زدن

علیم داره می زنه دست و پا

بچه ام داره میمیره ای خدا

حالا امشب روضه ی من این یه جمله است،یا صاحب الزمان(عج). اول روضه ی امام حسین رو بگم.میخوام بگم حرمله سه تا تیر زد، تیر دوم رو به قلب آقا زد، اون تیر با سینه ی امام حسین چه كرد؟آقا

 همین كه تیر سه شعبه به سینه ی تو نشست

دوباره درد به پهلوی مادرت افتاد

اونی تیری رو كه از عقب درآورد،مثل ناودان خون جاری شد،همون تیر رو حرمله به گلوی علی زد.حالا ببین با علی اصغر چه كرد...ای حسین.....

شد گلویم روی دستت ذبح می دانی چرا؟

حجم تیر از حنجر من بیشتر بود ای پدر

یا باب الحوائج گرفتاریم....روضه رو ادامه میدم. اینجا یكی از جاهایی بود كه آقا گریه كرد. اولیاء خدا صبر دربرابر مصیبتشون به نحو اَتَم و اَكمل ِ،یكی از بزرگان می فرمود: همین گریه ها براشون درجه است، دلشون به رحم میآد. وقتی پیغمبر پسرش وفات كرد،فرمود:قلب میسوزه،اشك جاری میشه، ولی كلامی كه خدا رو خوش نیآد،بر زبان جاری نمیشه. الهی رضاً برضائك. در یه روایتی دیگه حضرت فرمود:بر من آسانه این به عین الله ِ ،خدا داری میبینی.

 فَجَعَلَ الحُسَینُ علیه السلام یَبكی شروع كرد بلند بلند گریه كردن. مادرت داده بود سیرابت كنم،آقا شروع كرد بلند بلند صدا زدن،د عا كردن:: اللّهُمَّ احكُم بَینَنا وبَینَ قَومٍ دَعَونا لِیَنصُرونا خدایا بین ما و اینهایی كه مارو دعوت كردند تا یاری مون بدهند حكم كن،فَقَتَلونا یه وقت صدا از آسمان بلند شد: فَنودِیَ مِنَ الهَوا: دَعهُ یا حُسَینُ؛ حسین جان فرزند رو وا بگذار فَإِنَّ لَهُ مُرضِعاً فِی الجَنَّةِ در بهشت بهش شیر می دهند. دلا برا مادرت بسوزه یه ذره از رباب برامون بگو، یه ذره از دل رباب برامون بخون:

بس كن رباب سر به سر غم گذاشتی

اصلاً خیال كن علی اصغر نداشتی

بس كن رباب حرمله بیدار می شود

سهمت دوباره خنده ی انظار می‌شود

صدا زد:

خیلی به اشك غربت ما خنده شد ولی

آن نیش خند حرمله از خاطرم نرفت

حسین.....

.