نمایش جزئیات
متن روضه شب هفتم محرم با نوای حاج حسن خلج
دور ِ لبات زبون نچرخون
با هم دیگه میریم به میدون
بابا برات جواب می گیرم
رو می زنم تا آب می گیرم
*امام حسین علی اصغر رو گرفت بالا*
آبش بدید می میره
آبش ندید می میره
حسین،غریب كربلا حسین
حسین،شهید نینوا حسین
*اعظم ِ مصائب ِ عاشورا و كربلا، عطش ِ، تو دل ِ عطش گمان می كنم اعظم ِ مصائب همین كلمه ی مُنّوا عَلَینا باشه( منت بگذارید بر ما "برای بچه ام آب بیارید")*
آی جماعت شما دیگه با شیر خواره كه جنگ ندارید
آی جماعت یه جرعه آب بهش بدید محض خدا منت بذارید
*كاشكی حسین آب نخواسته بود،یه چیزی درگوشی بگم؟ خیلی جلوی رباب شرمنده شد،خیلی بد شد. بچه داره تو بغل حسین گریه می كنه*
بابا چرا صدات عوض شد
سمت و سوی ِ نگات عوض شد
صدات بابا قلبم و كنده
سرت فقط به مویی بنده
لبت می خنده
*یه جوری امام حسین كنار ِ علی اصغر مستأسل شد،خدا جبرئیل رو فرستاد،گفت: برو زود به حسین تسلیت بگو*
چیكار كنم،كجا برم
*خود ِ حروم زاده اش گفت: دلم برا حسین سوخت،نشستم زمین شروع كردم گریه كردن،دیدم یه قدم میآد سمت لشكر بر میگرده،چشمش به رباب می افته بر می گرده،مونده چه كنه*
چیكار كنم،كجا برم، چه جور بگم علی سیراب شد
می گم رباب آب ندادن اما به جاش حسینت از خجالت آب شد
*راوی میگه:حسین یه نگاه به خیمه ها كرد،یه نگاه به لشكر،راهش رو كج كرد اومد پشت خیمه ها، قنداقه ی خون آلود علی رو گذاشت روی زمین، با غلاف شمشیر یه قبر ِ كوچلو كند،قنداقه رو گذاشت توی قبر، همین كه دستش رو پر خاك كرد،دید یه صدای ناله میاد،حسین صبر كن آقا، من مادرم آقا،یه بار دیگه بچه ام رو بغل بگیرم آقا*
اصغر كه به چهره از عطش رنگ نداشت
یارای سخن با من ِ دل تنگ نداشت
یارب تو گواه باش شش ماهه ی من
شد كشته ی جنگ و با كسی جنگ نداشت
.