نمایش جزئیات

روضه و توسل جانسوز _ شب هفتم محرم _ حضرت علی اصغر علیه السلام _حاج میثم مطیعی

روضه و توسل جانسوز _ شب هفتم محرم  _ حضرت علی اصغر علیه السلام _حاج میثم مطیعی

قرآن کریم چه فرموده؟وَالْوالِداتُ یُرْضِعْنَ أَوْلادَهُنَّ حَوْلَیْنِ كامِلَیْنِ ...مادران دوسال تمام به بچه هاشون شیر بدن ...جانسوز ترین مصیبت عاشورا ، از شیر گرفتن علی اصغر بود ...من اصلا با کربلا و عطش کار ندارم ... از شیرگرفتن بچه برا مادر سخته ...بچه بیتابی میکنه ... اطرافیان تاب نمیارن ... هر چیم از دوسالگی زودتر باشه سخت تره ... غذا رو عوض میکنند ؛ تا بچه تشنه میشه فوری آب میدن ، نوازش میکنند ؛ طفلو با نوازش از شیر میگیرند ؛ کجا از شیر اونو با تیر میگیرن؟!موقعی که میخوان بچه رو از شیر بگیرن ، بچه خوابش کم میشه ؛ گریه ش زیاد میشه ، اگه تشنه شم باشه که این قضیه مضاعف میشه ... خوابوندنش سخت میشه ، با کوچکترین صدا حتی نوازشم از خواب میپره ولی با هیچ نوازشی دیگه زود نمیخوابه ‌... من نمیدونم چه نوازشی تو تیر سه شعبه بود ...

حس کرد ناز بوسه ی تیر سه شعبه را

بیدار شد ز خواب و دوباره به خواب رفت ...

. .

تکیه بر شمشیر زد،پرسید یاری هست آیا؟

تا مرا یاری کند،مردی سواری هست آیا؟

(آقای ما تنها شد ...)

تکیه بر شمشیر زد،پرسید یاری هست آیا؟

تا مرا یاری کند،مردی سواری هست آیا؟

 

سیدبن طاووس نوشته:"لَمّا رَأَى الحُسَینُ علیه السلام مَصارِعَ فِتیانِهِ وأحِبَّتِهِ" وقتی دید جووناش روی خاک افتادند ... وقتی دید یاراش روی خاک افتادند ..."عَزَمَ عَلى لِقاءِ القَومِ بِمُهجَتِهِ" خودش اراده ی میدان کرد...* آماده شد عزیز زهرا ...اینجا صدای غریبی بلند کرد،اینکه شاعر میگه :

تا مرا یاری کند ،مردی سواری هست آیا؟!

آقای ما چند بار صدای غریبی بلند کرد؛ قبل از گودی قتلگاه بازم صدا زد ، اینجا ایستاد مقابل خیمه ها صدا زد : "هَل مِن ذابٍّ یَذُبُّ عَن حَرَمِ رَسولِ اللّه ِ؟ آیا مدافع حرمی هست یا نه؟!"هَل مِن مُوَحِّدٍ یَخافُ اللّه َ فینا؟"آیا موحدی پیدا میشه از خدا بترسه؟"هل مِن مُغیثٍ یَرجُو اللّه َبِإِغاثَتِنا؟"امروز یه فریادرسی هست یا نه؟"هَل مِن مُعینٍ یَرجو ما عِندَ اللّه ِ فی إعانَتِنا؟ "کسی هست منو به خاطر خدا کمک کنه یا نه؟

اینجا سیدبن طاووس نوشته:"فَارتَفَعَت أصواتُ النِّساءِ بِالعَویلِ" زن ها شروع کردند گریه کردن ...

پیش رو یک دشت تنهایی ست،تن هایی ست بی سر

باز سر گرداند و از نو گفت: یاری هست آیا؟

اینجا علی اصغر گفت بابا رو من حساب کن ...مردم حواستون رو جمع کنید امشب شب هفتمه ... امشب آب رو میبندند ... کسی بی حاجت نشسته باشه ...

ناگهان در آن سکوت هلهله آلود صوتی

پرسش بی پاسخم را پاسخ "آری" هست آیا؟

آری آری،هق هقی نه ... حق حقی آمد رجز وار

کودک شش ماهه را با جنگ کاری هست آیا؟

حسین ....

 این گلو خشکیده مردم! یک سر سوزن مروت

یا کف آبی به قدر شیرخواری هست آیا؟

آسمان هم رحمش آمد،گوییا باران گرفته!

چیست پس بر روی و مویم اینکه جاری هست آیا

*یه وقت قطرات خون علی به سر و صورت آقا پاشید ...*

در جهان حرفی ، کلامی، یا سکوتی تا برم من

در جواب مادر چشم انتظاری هست آیا؟

"فَتَقَدَّمَ إلى بابِ الخَیمَةِ" آقا اومد کنار خیمه ها "و قالَ لِزَینَب َ: ناوِلینی وَلَدِیَ الصَّغیرَ "اومد به زینب گفت: زینب! بچه رو بیار ...

من یه سوال دارم : چرا ربابو صدا نکرد؟ رباب کجا بود؟ من میگم شاید خجالت کشید ... آقا رو اینطور ببینه ؛ بچه ش تشنه ست ... سقا دیگه برنمیگرده ...گفتم رباب خجالت کشید آقا رو اینطور ببینه ...از آقا درخواستی کنه که مولا نتونه انجام بده ...آی مردم! این خانوم عروس همون حضرت زهراست که پدرش بهش سفارش کرده بود کاری از دخترت نخوای که نتونه انجام نده ... برا همین دخترش بین در و دیوار فضه رو صدازد ، علی رو صدا نزد ... صدا زد : "یا فضة خُذینی ..."

.