نمایش جزئیات
روضه و توسل به باب الحوائج حضرت علی اصغر سلام الله اجرا شده شب هفتم ماه محرم سال 1397 به نفسِ حاج میثم مطیعی
آی بی ابر آسمان! باغ پیمبر تشنه است
خیمه گاهِ سادۀ اولاد حیدر تشنه است
غریب حسین! تشنه حسین ! مظلوم حسین !
*امشب چی بگیم؟!
امشب حرم آل علی آب ندارد ..
علی خواب ندارد ..
از سوز عطش قلب حرم تاب ندارد ..
علی خواب ندارد ..*
آبشُ از شرم و بر سر خاک کن آه ای فرات!
هستی و ذُریۀ ساقی کوثر تشنه است
خوب میجنگد ولی چشمش سیاهی می رود
خوب میجنگد ولی پیداست «اکبر» تشنه است
*برگشت پیش پدر، صدا زد : یَا أَبَت الْعَطَشُ قَدْ قَتَلَنِی وَ ثِقْلُ الْحَدِید أَجْهَدَنِی .. بابا تشنگی منو کُشت! آقا یک نگاهی کرد، پسرم از کجا برات آب بیاورم؟! شبِ بستنِ آبِ ..
بودند دیو و دد ، همه سیراب و میمکید
خاتم زِ قحطِ آب سلیمانِ کربلا !
*مظلوم حسین .. غریب حسین .. تشنه حسین .. عریان حسین .. بی سر حسین ..*
می وزد در دشت گاهی هم صدای هِق هِقی
کُنج خیمه مادری با دیده ی تر تشنه است
*مادرت شیر نداره، خیمه ها آب نداره، علی جونم! علی جونم! من این حرفُ نمیفهمم از قدیمی ها شنیدم ، میگن فقط مادرها میفهمن. وقتی شیر به سینۀ بی شیرِ مادر میاد ولی بچه نباشه یعنی چی؟! همش دنبال بچه ش میگرده، علی کجایی؟ آب آزاد شده، ما نمیفهمیم چی میگن!!
اگر گهواره ها پس داده بودند
دلش خوش بود با طفل خیالی .. کجایی؟! مادر کجایی؟!*
آخرِ مجلس شبی دیدم تمام روضه ها
پای این یک روضه می گریند: اصغر تشنه است
شاعر: محمد مهدی سیار
. .تو تشنه و من ، با حال خراب
عمو نیومده ، تو خیمه سراب
خبری از سقا نشد قلبمو آرامش بدم
یه ذره آب پیدا نشد شش ماهمُ آبش بدم
لالا لا لا ..
یکم دیگه دووم بیار
یکم دیگه دندون رویِ جیگر بذار
مَشکُ یکی برده که برمیگرده زود
وقتی میرفت همش به فکر خیمه بود
نده با اشک زندگیمُ به باد
آب میرسه اگه خدا بخواد
عمو رسید کنارِ علقمه صدای تکبیرش میاد
لالایی .. عموش رفته آب بیاره ..
*مادرش یه لحظه دیگه ناامید شد ، مطمئن شد عمو دیگه نمیاد، لحنش عوض شد*
لالایی ..
الهی بارون بباره ..
تو تشنه و من ، با حال خراب
عمو نیومده ، تو خیمه سراب
خبری از سقا نشد قلبمو آرامش بدم
یه ذره آب پیدا نشد شش ماهمُ آبش بدم
مادر ، لالایی ..
گلم ، لالایی ..
عمرم ، لالایی ..
قاتلِ پدرت ، عطشِ گلوته
ماهُ میبینی؟ شبیه عموته
عمو به ما قول داده که آخر میاد با دست پُر
تا عموتو داری بخواب آروم دیگه غصه نخور
مادر ، لالایی ..
گلم ، لالایی ..
عمرم ، لالایی ..
*سبط ابن جوزی نوشته در تذکرة الخواص : فَالتَفَتَ الحُسَینُ ، یه وقت برگشت سمت خیمه هاش .. فَإِذا بِطِفلٍ لَهُ یَبكی عَطَشاً، دید بچه ش داره از تشنگی گریه می کنه .. فأخذه على یده ، بچه رو روی دست بلند کرد صدا زد : یا قَومِ، إن لَم تَرحَمونی فَارحَموا هذَا الطِّفلَ .. اگر به من رحم نمی کنید به این بچه رحم کنید! ولی اینها رحم نمی کنند ..
بمیرم برای شرمندگیت آقا! کربلا یه نفر شرمنده نشد!! اون یک نفر رو قربونش برم وقتی تیر به مشکش زدند ، شرم و حیا تمام وجودِ مبارکش را در برگرفت .. آخه راوی میگه فَوَقَفَ العَبّاسُ مُتَحَیِراً .. وقتی تیر به مشکش زدند همینجوری ایستاد ، نمی دونست چه کار کنه؟! ..
اما یک نفر دیگم کربلا شرمنده شد ، فَبَینَا هُوَ یُخَاطِبُهُم ..هنوز کلامش به آخر نرسیده بود یک وقت بچه شروع کرد به دست و پا زدن .. به علی نگاه کرد ، سیمای علی اصغر برای حسین بن علی بهشت برین بود ، فردوس بود .. یه دفعه دید علی داره دست و پا میزنه .. آیه تفسیر شد جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأَنْهَار ..*
شیوۀ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأَنْهَار داشت
دید از باغِ بهشتش رود خون جاری شده
افتاده سرت ، رو دست پدر
قامتشُ ببین ، شکسته پدر
تازه میخواس واسه اینا از خنده های تو بگه
از آرزوهاش برای قدّ و بالای تو بگه
*وقتی به بچه ش تیر زدند ، آقا شروع کرد های های گریه کردن .. اینجا به گلوی نازنینِ فرزندش سه شعبه زدند!! (فرق یک شعبه و سه شعبه را که می فهمی؟!) تیر معمولی همان نقطه رو میزنه ، اما تیر سه شعبه مثلِ شمشیر پاره می کنه .. این سه شعبه ها قدیمی ها میگن سه تا بود کربلا!! یکی سهم علی اصغر شد ، یه سه شعبه سهم عباس شد ، یه سه شعبه ای موند ، یک آقایی بود وسط قتلگاه تنها شد ، زخمی شد ، بدن مبارکش مثل خارپشت پر از تیغ و نیزه و تیر بود .. پیراهنُ بالا زد ، خون پیشانی رو پاک کنه .. صلی الله علیک یا مظلوم یا حسین .. این سینه ی مبارک سفیدی ش نمایان شد .. یه تیری آمد ، مسموم بود ، آغشته به سم بود!! این تیر به سینۀ اباعبدالله اصابت کرد .. آه .. آه .. پسر فاطمه چه کرد؟ ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ إِلَى اَلسَّمَاءِ .. سر به آسمان بلند کرد ، انقدر محکم سه شعبه زده شده بود از راه نزدیک .. سه شعبه از پشت بیرون آمده بود .. پَرِ تیر در سینۀ مبارکش ، دست برد به کمر از پشت گرفت تیر رو بیرون کشید ... مادرت ناله میزد! .. وقتی دست برد این تیر رو کشید ، مثل ناودان خون فواره کرد .. از رویِ اسب به زمین افتاد .. عرش خدا به زمین خورد ..*
منو با خودت ، کجا میبری؟
داری چه دلی از ، خدا میبری؟
دیدی که با لبهای تشنه ، شد شهادت قسمتت
دیدی رسوند آخر تو رو این گریهها به حاجتت
*زینب چقدر شرمنده شد، ای وای!! بچه رو از دستِ رباب گرفت داد دستِ ابی عبدالله.. بدن خونیِ علی رو گرفت ، رباب، این هم پسرت ..!!*
شعیب و صالح و یحیی تو را گریستند
چقدر گریه کنِ کهنه کار داری حسین
نغمه پرداز و شاعر بند 1: اکبر شیخی
شاعر بند 2و3و4 : امیررضا یزدانی
.