نمایش جزئیات
«لالائی مادر »
بخواب ای نوگل پژمان و پر پر
بخواب ای غنچه افسرده اصغر
بخواب آسوده اندر دامن خاک
ندیده دامن پر مهر مادر
بخواب و خواب راحت کن شب و روز
که خاموش است صحرا بار دیگر
نمی آید صدای تیر و شمشیر
نه دیگر نعره الله اکبر
همه افتا ده در خوابندو خاموش
تویی صحرا و چندین نعش بی سر
نترس ای کودک شش ماهه من
که اینجا خفته هم قاسم هم اکبر من
مگر باز از عطش می سوزی ای گل
که از خون گلو لب می کنی تر
که با تیر سه شعبه کرده صیدت
بسوزد جان آن صیّاد کافر
خدایا بشکند آن دست گلچین
که کرد این عنچه را نشکفته پرپر
(حسان)