نمایش جزئیات
آروزی پدر
پدر وظیفه اش تو خانواده با مادر فرق می کنه، پدر می خواد از پسر مرد بسازه، لذا جلوه ی جلالیّه و قهریّه در وجود اوست، نباید بچه سست بار بیاد، لذا همه ی عشقش را نمی تونه نشون بده، کم کم پسر به سن بلوغ می رسد، دیگر پدر و پسر یکدیگر را دیر می بوسد، وقتی به سن جوانی رسید، پدر با خودش می گوید، انشاءالله وقتی خواست مسافرت برود می بوسمش، وقتی سربازی بره می بوسمش، از سفر برگشت می بوسمش، شب عروسی می بوسمش، دنبال بهانه می گردد.بعضی ها می گند شاید به این دلیل بود، وقتی علی اکبر (علیه السّلام) جنگ کرد، برگشت سمت ابی عبدالله (علیه السّلام)، صدا زد: بابا تشنگی مرا دارد می کشد. چون آقا دلش برای بوسه کردن علی تنگ بود، دنبال بهانه می گشت علی را ببوسد.فرمود: علی جان ! دهانت را باز کن، زبان در دهان علی گذاشت، شاید هم می خواست علی سیراب شود، اما علی اکبر (علیه السّلام) دید زبان بابا از او خشک تر است، لذا خجالت کشید، رفت طرف میدان، دیگه علی از آب دم نزد.یک مسئولیت بزرگ روی دوش جوان است، جوان دوست دارد اگه مریض شد، بابا نفهمه، اگه زمین خورد، زخمی شد، بابا ناراحت نشه، علی اکبر با خودش می گه بابا من را ببین طاقت نداره، ناراحت می شه.
منبع:كتاب گلواژه های روضه