نمایش جزئیات
روضه جانسوز_شب هشتم محرم_ روضه حضرت علی اکبر(ع) _حاج حسین سازور
می کشم خویش رابه روی زمین
گاه برسینه گاه برزانو
ای عصای شکسته بعدازتو
کمکم کرده بیشترزانو
گفته بودی زمان پیری من
آب هم دردلم تکان نخورد
*همه باباهاآرزودارن بچه هاشون بزرگ شن جوان باشن وقت پیری عصای دستشون باشه،یاآرزونکن خدابهت پسربده یااگه پسردادش بایدهی بسوزی هی بسازی..." هی بسوزی هی بسازی..." به امام زمان راست میگم یه دفعه که تب میکنی بابات صددفعه میمیره وزنده میشه،یه ساعتی دیر میای خونه مادرت میخواد جونش ازبدنش مفارقت کنه،هی میاد دم در،هی برمیگرده پسرم نیومده،اینقدرپدرومادراتونو عذاب ندید،عبدباشیدبرای پدرومادر والله من دارم راست میگم،خدارو شاهدمیگیرم نمیخوام نصیحت کنم مال نصیحت نیستم من،میخوام چیزی گیرت بیاد،آقازاده،شازده پسر درشتی اگه بکنی به نه نه بابات خدانمک حسین ازت میگیره؛اونوقتی هرچه دست وپابزنی فایده نداره،حالامادراتون زودگریه میکنن برای جوانانشون،اماوای ازوقتی که باباگریه کنه میفهمی تورو به امام حسین میفهمی من چه میگم؟!!*
گفته بودی زمان پیری من
آب هم دردلم تکان نخورد
تاتوهستی وتاعمویت هست
باد حتی به دختران نخورد
*بچه هاامشب بلندبلندگریه کنید، بلند بلند گریه کنید،به چندتاعلت اولا مجلس جوان باید پرشورباشه،ولی علت مهمش اینه شماهابلندبلندگریه کنیدآخه کربلااونابلندبلندخندیدن به اربابمون حسین هی میگفت:ولدی" خیلی ابی عبدالله داشت ضجه میزد نامردا اینقدر باخندشون حسین مسخره کردن*
خواستم روی پای خودخیزم
بازهم باسرم زمین خوردم
کمرم رابگیر،کمرم را بگیر...مانند
چادرمادرم زمین خوردم
همه تقصیرتوست سمت حرم
کِل کشیدند بعدخندیدند
بعدپنجاه وچندسال اینجا
عاقبت قدعمه رادیدند
زحمت مجتبی و بابایت
رفته بربادغصه ام کم کن
پیش این چشم های نامحرم
معجر عمه را تو محکم کن
ازپسرهاجگردرست شده
ازجگرهاپسردرست شده
*چقدربعضی ازابیات این شعرکه کنایه ای میدونم میفهمی چون تربیت شده روضه امام حسینی*
چقدرباغبان خمیده تا
پیش چشمش ثمردرست شده
وقت نقاشی سرزلفت
شاهکارهنردرست شده
قدکشیدی زیرسایه ی تو
بهرعمه سپردرست شده
وقت جان دادن جوان انگار
دردهادرکمردرست شده
باتماشای دست وپازدنت
قتله گاهِ پدردرست شده
بهریک پیرمردزمین خورده
چقَدَر دردسر درست شده
*بین چقدرقشنگ معناکرده من میخونم بعدا خودت میفهمی معنایش چیه*
ازعلی ِحسین بردستش
صدوده تا پسردرست شده
زود عباس با عبا آمد
کاربه دست قمردرست شده
عمه مضطر شده ز جا برخیز
حرف معجرشده....
خواستم تابغل کنم بدنت
ریخت از لایه پنجه ها،تنت
آبرویم میان لشکررفت ....
.