نمایش جزئیات

روضه حضرت علی اکبر علیه السلام_شب هشتم محرم_حاج محمد طاهری

روضه حضرت علی اکبر علیه السلام_شب هشتم محرم_حاج محمد طاهری

*باید دلت رو دنبالم بیاری؛تا اینجا ابی عبدالله داشت نگاه میکرد؛خدا نیاره یه جوونی از یه بابایی یه چیزی بخواد بابا نتونه برآورده کنه؛اونم بعد از این همه عمر علی اکبر مگه چی میخواد؟اومد مقابل بابا ایستاد از سر و روش داره خون میریزه؛گفت:بابا تشنگی داره من رو از پا درمیاره؛نوشتند ابی عبدالله زبان در دهانش گذاشت؛یه معنیش این میتونه باشه:بابات از تو تشنه تره عزیزدلم؛روانش کرد به سمت میدان؛رجز خواند تا اینجایی که ابی عبدالله داره نگاه میکنه جوونش رو دوره کردند؛"فقطعوه بالسیوف اربابا اربا"صدای ناله ی جوونش بلند شد ابتا علیک منی السلام یعنی بابا منم رفتم،خداحافظ،ابی عبدالله با چه عجله ای خودش رو رسوند؛نگاه کرد دید جوونش رو دوره کردند؛این دوره کردن با اون موقعی که میزدند فرق داشت، داشتند غارت میکردند؛یکی داره جوشن از تن درمیاره؛این صحنه رو بابا دید از اسب پیاده شد؛میخواد دنبال جوانش بره به سمت عزیزش بره؛یه وقت همه ی لشگر دارن نگاه میکنند؛یه قدم برداشت؛زانوانش لرزید؛مرحوم شیخ حر میگه خورد زمین حسین؛رو زانو داره میره،چت شد؟صدا هلهله شنیدی؟! صدا خنده شنیدی؟تا حسین خورد زمین همه هلهله کردند*

عاقبت جان من از سینه به در می آید

بس که از جوشن تو پاره جگر می آید

*اینکه حسین صداش زد میخواست ببینه بچه ش نفس میکشه یا نه!صدا زد:ولدی علی،ولدی،ولدی،پسرم...برا اینکه مطمئن بشه صورت کنار صورتش آورد؛آینه مقابل صورت قرار داد؛گفت عزیزدلم!*

نکشیدی نفس و من نفسم بند آمد

بی تو عمر نفسم زود به سر می آید

به زمین ریختم از بس به زمین ریخته ای

*این عبارت رو مرحوم شیخ مفید تو ارشاد اورده:ابی عبدالله عباش رو گذاشت رو زمین؛هی علی اکبر جمع میکنه...تازه متوجه میشی چرا حسین زودتر از زینب آمد تازه سواره هم آمده بود اما زینب زودتر رسید"آخه وسط میدان هی از اسب پیاده میشد؛این عضو پسرمه؛چقدر علی اکبر تو راه افتاده بود*

به زمین ریختم از بس به زمین ریخته ای

چه کنم از لب مقراض خبر می آید

وضع زخم سر تو دیدم و گفتم تنها

این چنین زخم عمیقی زتبر می آید

وسط کف زدن و خنده  روی صورت تو

با فزع،اشک من از دیده ی  تر می آید

به سر دوش کدامین پدری غیر از من

سالها بردن تابوت پسر می آید

*یعنی کی باورم میشد عبایی که رو دوشم مینداختم تابوت پسرم بشه

آه ... حسین... حسین*

زندگی پای جوانی تو دادم، رفتی

تو نگفتی که چه بر روز پدر می آید

حق بده! خب شده انگشت نما خواهر من

*این همون عمته که وقتی میخواست سر قبر پیغمبر بره بابام سفارش میکرد،میگفت:حسین تو یه طرف باش،عباسم تو هم اون طرف باش؛حسنم تو هم جلو جلو برو؛نکنه کسی باشه نگاهش به قد و بالای دخترم بیفته،بیین عمت وسط میدان آمده،میان این همه حرامی آمده*

حق بده! خب شده انگشت نما خواهر من

اگر از پا پدر پیر تو در می آید

بردنت رو به حرم کار من و زینب نیست

سخت تر هست از اینکه به نظر می آید

*مرحوم شیخ میگه دوباره زینب دوید تا دید ابی عبدالله نمیتونه این بدن رو برداره،زینب رفت کمک آورد

جوانان بنی هاشم بیایید

علی را بر در خیمه رساند

عمه ات رفت بیارد کمک از اهل حرم

سر تشییع تو با چند نفر می آید

دلی که بیقراره تو آسمون کربلا  پر در میاره

گاهی میره تو میدون می بینه یه بابایی پریشون

کنار گل پرپرش، اکبرش زمین گیره

داره از غصه می میره

دیگه از زندگی سیره

صدا میزنه

جوانان بین هاشم بیایید

علی را بر در خیمه رسانید

*جوونا اومدن ابی عبدالله عباش رو درآورد،رو زمین انداخت،شماها تشییع زیاد رفتید،دو نفر این ور دو نفر اون ور رو میگیرن،وقتی میخواستن بدن رو بردارن،ابی عبدالله فرمودند:صبر کنید؛دست نزنید؛اگه دست بزنید این بدن متلاشی میشه...

برا بار آخر صورتش رو گذاشت رو صورت جوونش"قتل الله قوم قتلوک"میوه ی دلم،پسرم...

امام صادق وقتی ازشون سوال کردند شیرین ترین لحظه برای بابا کدوم لحظه است؟فرمود اون لحظه ای که لباس دامادی میپوشه،با لباس دامادی جلوش راه میره؛سخت ترین لحظه برای بابا  چه لحظه ای است؟اون لحظه ای که میاد کنار بدن عزیزش زانو میزنه میگه بابا قرار بود تو خاک رو بدن من بریزی؛اشکاتو رو دست بگیر دستاتو بالا ببر:خدا به جوون امام حسین فرج امام زمان تعجیل بفرما.

.