نمایش جزئیات

روضه و توسل جانسوز ویژۀ ایامِ محرم _ شب هشتم محرم_ حاج محمود کریمی

روضه و توسل جانسوز ویژۀ ایامِ محرم _ شب هشتم محرم_ حاج محمود کریمی

صلی اللهُ علیک یا  مولای یا ابا عبدالله

روایت است که روزی به مسجد کوفه

نشسته بود حضور پدر، علی اکبر

یکی چو باغ گل و دیگری چو شاخه گل

یکی چو شمس فروزنده و یکی چو قمر

پدر نگاه به ماهِ رخ پسر می کرد

پسر به روی پدر داشتی هماره نظر

در آن میانه علی کرد خواهشِ انگور

ز سیدالشهدا آن امام جنّ و بشر

نبود موسم انگور تا وَلیِ خدا

دهد ز مهر و وفا خوشه ای به دست پسر ...

در آن میانه خلایق نظاره می کردند

چگونه می شود آرام آن نکو منظر ؟

*خردسال بود علی اکبر، تو دامن امام حسین نشسته بود ،یه نگاه به بابا کرد..."دیدی بچه ها یهو هوس می کنن یه چیزی رو ؟" البته علی اکبر همین جوری چیزی رو نمیخواد ،میخواد مردم ببینن ...میخواد ببینن باباش دستش رو میکنه تو یه درخت خشک، هر جایی حسین اراده میکنه ،دستش رو میبره از تو بهشت انگور میچینه میاره... از حسین تا بهشت فاصله ای نیست ..اصلاًحسین خودِ بهشته ...*

کنار مسجد کوفه درخت خشکی بود

که از گذشت زمانش نه برگ بود و نه بَر

امام دست مبارک بر آن درخت نهاد

که شد ز مُعجزِ دستش دوباره سبز شجر

عیان به شاخه ی آن گشت خوشه ی انگور

چه خوشه ای که همه حبّه های آن گوهر

* حضرت مریم سلام الله علیها کنار یه نخل خشکی اومد وضع حمل کرد ،عیسی به دنیا بیاد نخل بارور شد .امام رضا علیه الصلاة و السلام یک دانه ای کاشت همون موقع بارور شد...ببین حسین برا علی اکبر انگور میخواد ...اون درخته هم هرچی همّت داره رو میکنه....*

به دست خویش وُرا چید دانه دانه نمود

نهاد در دهن پاک ان فروغ بصر

*دهنت رو باز کن باباجان ...نوش جان ...دورت بگردم ...*

نخواست تا که عزیز دلش شود غمگین

برای خوشه ی انگور، حجت داور

فتاد باز دلم یادِ روزِ عاشورا

ز لحظه ای که علی آب خواست ز آن سرور

ندانم آنکه به فرزند فاطمه چه گذشت

فتاد چون نگهش بر لبان خشک پسر

دو دیده تا رود و  لب خشک و تن همه مجروح

صدای العطشش زد به قلب باب شرر

نبود قطره ی آبی که تر کند لب او

کشید خجلت و آهش به آسمان زد سر

*عرضه داشت بابا!  "العطش قَد قَتَلَنی ..."عطش منو کشت ..."و ثِقلُ الحدید اَجهَدَنی ..."این سنگینی زره هم داره با من میجنگه ،زره مال کیه ؟ زره مال پیغمبره ...این زره سنگین بود،فقط هم به قد و قواره علی اکبر می خورد .این زره رو تنش کرد شاید لشگر ببینن حیا کنن....

*

سرشک بود که از دیده ی پدر می ریخت

*روضه ی علی اکبر علیه السلام مثل آتش تو جنگلِ .اگه خاموش بشه زود خاموش میشه  "ولی اگه بگیره،خاموش کردنش کار هر کسی نیست" .... *

. .

سرشک بود که از دیده ی پدر می ریخت

گرفت نور دل خویش را چو جان در بر

دهان گشود و بگفتا زبان بیار علی

زبان نهاد علی در دهان خشک پدر

پدر مکید زبانی که بود چوبه ی خشک

پسر گرفت لبی که از سرشک بودی تر

نگاه زینب کبری به اشک چشم حسین

نگاه حضرت عباس بر علی اکبر

چو جان ز خویش علی را جدا نمود امام

تو گویی آن که زدی مرغ روحش از تن پر

بگفت ای پسرم باز شو سوی میدان

که آب بر تو نگه داشته است پیغمبر

برو که منتظرت ایستاده اند سپاه

که پاره پاره شود جسمت .....از دم خنجر

برو که خواسته از من خدای حیّ وَدود

تو پیش دیده ی من مثل گل شوی پرپر

هزار حیف! از آن مصحف شریف که شد ورق ورق

همه از تیرو نیزه و خنجر ...

تا سر روی گردن عقاب افتاد

خون شَتَک زد به چشم اسب

*دیگه اسب ندید ...میخواد سوارش رو برگردونه به خیمه ..یه جای امن پیدا کنه .شروع کرد  دور خودش چرخیدن .یه نانجیبی اومد سریع لجام عقاب رو گرفت .نگاه کرد دید حسین داره میاد .شروع کرد دویدن به طرف آخر لشگر .یه جایی ببرم که دست باباش  بهش نرسه ،این جا باید بگیم غریب گیر آوردنت ...*

کسی نبود که زخمی بر آن بدن نزند ...

دلی نبود که سوزد براو در آن لشگر

هزار زخم به یک تن چگونه شرح دهم ؟

هزار قاتل و یک کشته  چون کنم باور ؟

شنیده ام که سر نعش او کشید حسین

صدای یا ولدی هفت مرتبه ز جگر

*اصلا خوبه حسین نوحه خون باشه شما هم با اربابتون نوحه بخونید .همه صدا بزنن .اون طور یکه حسین صدا زد، دیگه در عالم کسی نمیتونه صدا بزنه .اما شما با اربابتون هم ناله صدا بزنید ...یا ولدی ....*

 

تو صبح  امیدی،علی اکبری

سرفرازی،رشیدی ...

 

"فلما رَاَینَهُ اَکبَرنَهُ ...وَ قَطَّعنَ اَیدیَهُنَّ  وَ قُلنَ حاشا لِله ما هذا بَشَرا ..." تا یوسف رو دیدن دستاشون رو بریدن گفتن اونه .الله اکبر ...اونکه اصلا بشر نیست .*

خدا خواست اما خودت را به دست خودت آفریدی

چو دیدی خودت را ،خودت دست های خودت را بریدی

کلید است قاسم ،تو باب الحوائج تری شاه کلیدی

مراد است زینب،تو درمکتب عمه جانت مریدی

شبیه ابالفضل،تو در رزم ماضیِ خیلی بعیدی

علی به هنگام پیکار ،از اسم علی رونوشت جدیدی

دو تا  ابرویت را اگر کج کنی ،سر ز دشمن بریدی

عجب جایگاهی ،که بین بنی هاشم اول شهیدی

چنان پا کشیدی، که اندازه ی کربلا قد کشیدی

*همه جا تو میدون می کشوندنش .حسین بهش نرسه ...ارباب آخرش دید  علی اش رو پیدا نمیکنه .یه مرتبه دید یه جایی حجم شمشیر زیاد بالا پایین میره ...بچه ام این جاست ...*

  . .

شکسته ...نشسته...

 پدر پیش نعش تو خسته ...نشسته ...

گسستی تو ...

*همه جا علی اکبر ریخته ...*

گسستی تو ...

بابات هم از این جهان دل گسسته ...

و تا دست تیغ است

 که در جسم تو دسته دسته ...

سنان ایستاده

زنی روی تل چشم بسته ...نشسته ...

چه کردی که بابات

 به سمتت می آید نشسته ؟

خمیده ...بریده ..

پدر تا به جسمت رسیده

بریده ...ندیده ز جانش ...

تو را هر کسی هم ندیده بریده ...

نفس های بابات

 به دنبالت از بس دویده ....بریده

شدی خوشه ای که

تو را دشمن از سر نچیده ...بریده ...

چنین بود صحنه....

تو را تیغ دیده ..پریده ...بریده ...

و مقراض بعدش

 رسیده ...کشیده ....بریده ...

شدی اربا اربا...

 .بریده ...بریده ... بریده ... بریده ...

*بدن رو نتونستن بلند کنن رو عبا بذارن .از زیر بدن عبا رو حسین رد کرد...اصلا خدا میخواد به بنده هاش اثبات کنه و نشون بده مثال میزنه : " اَفلا یَنظُرون مَثَلا کلمةََ طیبه ..."

با مثال روشن میشه ...یه عده میگن چطور با عبا برد ؟ عبایی که پیغبر و علی و فاطمه و امام مجتبی و ابی عبدالله و جبرئیل زیرش نشستن برا ما دعا کردن .همون عبا تابوت علی اکبر بود .

عبای پیغمبر رو برداشت کنار بدن پهن کرد .اون مثاله چی شد ؟ الان میگم .خورد خورد از زیر بدن عبا رو رد کرد .گوشه ی عبا از اون طرف بدن اومد بیرون .مثال ...مثال ...سفره دیدی میخای جمع کنی خورده های نون رو میاری وسط ...

گوشه عبا رو بلند کردن .بدن تو عبا قرار گرفت .صدا زد ابی عبدالله، جوونهای بنی هاشم بیایید.رُکنتون رو به خیمه ها ببرید...*

جوانان بنی هاشم بیایید ...

علی جانم علی جانم علی جان ....

*یه جوری مثل التماس اربابت صحبت کرد .گفت فقط این لبت رو باز کن یه بابا بگو .انگشت در دهان علی اکبر کرد .لخته های خون رو درآورد .به پشتش آرام زد .نفس بکش .یه بابا بگو ... *

خیز و از جا آبرویم را بخر

عمه را از بین نا محرم ببر

*پاشو ببین عمه جانت کنارت نشسته....همه صدا بزنید: یا حسیــــــــــــن ....*

  .