نمایش جزئیات

روضه و توسل به حضرت علی اکبر علیه السلام اجرا اشبه الناس برسول الله

روضه و توسل به حضرت علی اکبر علیه السلام اجرا اشبه الناس برسول الله

بیا ای دل یه دَشتِستون بگرییم

بیا با چشمایِ بی جون بگرییم

شبیه مادرش داره می سوزه

بیا با های هایش خون بگرییم

*دهه داره تموم میشه ها .. شب هشتمِ ..*

نشونیِ جمالت رو بگیریم

که شاید زیر بالت رو بگیریم

تو این روضه نشستیم تا بیایی

که گردُ خاک شالت رو بگیریم

شبیه ابر ، بغضی دارم امشب

شبیه آسمون می بارم امشب

ببین حالم بده حالم رو خوب کن

ببین خسته م ببین بیمارم امشب

چه خوب که به حالت مبتلا شیم

و با راهت شب و روز آشنا شیم

بیا تا ما جوونیم با تو باشیم

که پیری میرسه شاید نباشیم

*یه آرزو کن امشب ، شبِ هشتمِ ، شبِ علی اکبرِ ان شاالله برآورده میشه ..*

میشه یعنی از این غم ها بمیرم

کنار گریۀ زهرا بمیرم

خجالت می کشم از قلب سنگم

دعا کن ظهرِ عاشورا بمیرم

*روایت میفرماید نگاه به پایینِ پایِ قبر امام حسین کنی ، قبر حضرت علی اکبر ، حضرت فرمود در کامل الزیارات ، دلت نرم میشه .. امشب شب علی اکبرِ همین جا دلت رو ببر تو حرم امام حسین .. اونجا که نمیتونی روضۀ جوونِ امام حسینُ بخونی .. دلت نرم میشه .. امشب بهتر می تونی گریه کنی*

یتیم می بینی از دختر می خونی

کنارِ آب از اصغر می خونی

هزار و چهارصد ساله که آقا

جوون می بینی از اکبر می خونی

. .

عشق را با تو منقبت کردم

پاک خون لخته از لبت کردم

به لب زخمهات خنده نشست

تا ز بوسه لبالبت کردم

از سرم بگذر ، ای ترک خورده

با تکانی معذبت کردم ..

*یه بزرگی می فرمود می دونی چرا ابی عبدالله از میدون اومد ، زینب از خیمه گاه اومد اما زینب زودتر رسید؟ دلیلش اینه : ابی عبدالله هر تیکه ای از علی رو می دید هی میومد پایین ... یه تیکه از بدنُ جمع می کرد .. همۀ دشت پر از اکبرِ منِ .. «فقطعوه بسیوف ارباً ارباً» .. اینه دیگه*

از سرم بگذر ای ترک خورده

با تکانی معذبت کردم

ریز ریزِ تو را پَسَم دادن

مُردَم از بس مرتبت کردم

*امشب صدا ناله ت خیلی باید از این بیشتر باشه .. چرا که کنار این بدن نه اینکه یه نفر نیومد زیر بغل این بابایِ شهیدُ بگیره .. تا صدا زد وَلَدی .. پسرم .. انگار همه آماده بودن، دلهاشون خنک شده بود .. یه مرتبه همه هلهله کردن ... این دادی که می زنی وقتی صدا هلهله رو میشنوی معنیش اینه: آقا من که نمردم ، من اومدم برات ناله بزنم .. الهی برات بمیرم .. یه بار دیگه بخونم ، حقشو ادا کن.*

ریز ریزِ تو را پَسَم دادن

مُردَم از بس مرتبت کردم

رَمَق پا شدن ز پایم رفت

تکیه بر عمه زینبت کردم

غصه ات چنگ زد به روحِ حسین

ای جوانِ «فقطعوه» حسین

بر تنت رد پای سرنیزه

از کجا خوردی اینقدر نیزه

خسته گشتن از زدن لشگر

یا نداشتن بیشتر نیزه

بی مروت به نیزه تکیه زده

که فرو رفته تا کمر نیزه ..

*زبونم لال بود اگر روایات اینارو ننوشته بودن ، من می خواستم برات بگم*

تکیه ای از تنت سر شمشیر

تکیه ای گیر کرده بر نیزه

دو سه تا عمر نوح می خواهد

تا درآرد فقط پدر نیزه ..

غصه ات چنگ زد به روحِ حسین

ای جوانِ «فقطعوه» حسین

بر دلِ من شرار می ریزی

شده ای آبشار ، می ریزی

دیدم از روی دست من مثل

دانه هایِ انار می ریزی

پای مقراض پخش و پارت کرد

بس که گوشه کنار می ریزی

از من این کار بر نمی آید

که سر عمه کار می ریزی

گفت تشییعِ دستِ تنها نه

بی عبا برندار می ریزی

غصه ات چنگ زد به روحِ حسین

ای جوانِ «فقطعوه» حسین

ای عزیز هِجا هِجا مانده

پدرت بی تو بی عصا مانده

سوره ت ، چند آیه کم دارد

خب بگو با پدر کجا مانده؟

فاصله در گلویت افتاده

بر دهانِ تو جایِ پا مانده ..

تو برو در عبا که می آرم

آنچه از پیکر تو جا مانده

سویِ چشمم که رفت عباسم

چقدر تا به خیمه ها مانده ..

*روایت نوشته (نشد از میدان رفتنش برات بگم) اینجا هی میگفت پسرم .. یا ثمرۀ فوادی! .. ولدی! .. ولدی! .. انگار با هر پسرمی که می گفت جان از بدنِ ابی عبدالله داشت مفارغت می کرد .. همه نوشتند انگار کنار بدن علی داشت جون می داد ..

این همون حسینِ که وقتی میخواست بره، گفت برو. یه لحظه م واینسا برو! اهل خیام دوره ش کردن .. فرمود رهاش کنید «هو ممسوس فی ذات الله» .. غرق در ذات خداست علی .. اما این همون باباست ..

یه وقت دید یه دستی اومد رو شونه ش. چه کار داری با خودت می کنی حسین جان؟ نگاه کرد دید زینبِ .. تازه درد ابی عبدالله صد چندان شد .. این همون زینبی ست که یه نفر قد و بالاشُ ندیده .. حالا تو دل دشمنِ .. گفت :*

خیز از جا آبرویم را بخر

عمه را از بین نامحرم...

. .

خیلی سخته ، تو رو جمع کنم از تو صحرا علی

خیلی سخته ، جوون جون بده پیش بابا علی

خیلی سخته ، ببینم تو رو ارباً ارباً علی

اشکام می ریزه نم نم ، خیلی پاشیدی از هم

تو آغوشِ منی و ، می ریزی از رو دستم

بابا بابا علی جان .. بابا بابا علی جان ..

هم تابم رو گرفتن ، هم جونم رو گرفتن

وقتی با نیزه هاشون ، جوونم رو گرفتن

بابا بابا علی جان .. بابا بابا علی جان ..

خیلی سخته ، بذارم روی صورتت سر علی

خیلی سخته ، بخندن به این چشمایِ تر علی

خیلی سخت ، بیاد خواهرم بینِ لشکر علی

دیگه کار دستِ من نیست ، فرصت حرف زدن نیست

پاشو خوش غیرتِ من ، اینجا که جایِ زن نیست

هنوز تا کوچه بازار ، خیلی از این جا راهِ

پاشو ببین که عمه ، پیش چشم سپاهِ

بابا بابا علی جان .. بابا بابا علی جان ..

دلی که بی قراره

تو آسمون کربلا پر در میاره

گاهی میره تو میدون

می بینه یه بابایی پریشون

کنار گل پرپرش ، اکبرش ،

زمین گیره ، داره از غصه می میره

دیگه از زندگی سیرِ

صدا می زنه :

 جوانان بنی هاشم بیایید

علی رو بر درِ خیمه رسانید

خدا داند که من طاقت ندارم

علی را بر درِ خیمه بیارم

.