نمایش جزئیات

روضه و توسل به اشبه الناس به رسول الله حضرت علی اکبر علیه السلام اجرا شده شب هشتم ماه محرم سال 1397 به نفسِ حاج میثم مطیعی

روضه و توسل به اشبه الناس به رسول الله حضرت علی اکبر علیه السلام اجرا شده شب هشتم ماه محرم سال 1397 به نفسِ حاج میثم مطیعی

اَللّهُمَ صَلِّ عَلی علی بن مُوسَی الِّرِضا المَرُتَضی اَلاِمامِ التَّقیِّ النَّقیِّ وَ حُجَتِكَ عَلی مَن فَوقَ الاَرضِ و َمَن تَحت الثَّری اَلصِدّیقِ الشَّهیدِ صَلاةً كَثیرَةً تآمَّةً زاكِیَةً مُتَواصِلَةً مِتَواتِرَةً مُتَرادِفَة كَاَفضَلِ ما صَلَّیتَ عَلی اَحَدٍ مِن اولیائِك

*شبِ هشتمِ .. از حرم امام رضا بریم کربلا! ما روضه خوانها، کربلا روضۀ علی اکبر نمیخونیم! آقا جونم؛ امشب روضۀ پسر و پدرُ امام رضا بخونه ... مثلِ لحظاتِ آخر خودش*

زبان به روضه چرا وا کنم؟ همین کافیست

مباد شاهد جان دادنِ پسر ، پدری

یا ابالحسن .. یا رضا ...

ذکر یا رضا دارم .. به دلِ پریشونم

شبایی که دلتنگم .. زائرِ خراسونم

صحنِ با صفایِ رضا .. سقاخونۀ کربلاست

دلِ همۀ عاشقا .. کبوترِ گنبد طلاست

یا ابا الحسن .. یا رضا ...

دل می بره از عالم .. مسجدِ گوهرشادش

آسمونِ حاجت هاست .. پنجره فولادش

یاد اون شهیدا بخیر که زائر مشهد شدن

لحظه ی شهادت همه مسافر مشهد شدن

یا ابا الحسن .. یا رضا ...

. .

بریم درِ خونه ی علی اکبر،  یکی از شهدا مارو ببره درِ خونه ی جوانِ امام حسین .. مدافع حرمِ شهید میلاد مصطفوی، رفقاش میگن تو عملیات داشتیم میرفتیم، یه وقت تیر به گلویش زدند همونجا افتاد ، به شهادت رسید.

اوضاع خوبی نداشتیم،گفتیم نمیتونیم برگردونیمش عقب! اما تلاش کردیم جنازه رو یه گوشه ای بگذاریم دستِ کسی بهش نیافته، داعشی ها به این بدن آسیبِ بیشتر نزنند! یه مدتی گذشت، به خوابِ یکی از رفیق هاش آمد، گفت: مادرم که از دنیا رفته، مهمانِ خودمه ولی بابام خیلی بی تابی میکنه! آخه داغِ جوان خیلی سخته ..

آدرس داد گفت فلان جا هنوز پیکر من مونده برید بیارید، تحویل بابام بدید ، بابام دیگه پیر شد! میگه رفقاش آمدند اونجوری که خودش راهنمایی کرده بود بدنُ برداشتند، اما وقتی می خواستند به باباش بدن خیلی احترام کردن ، بدنُ معطر کردند، گل بارون کردند، با ادب آوردند تحویل دادند. وقتی بدن رو دادند، همه رفیق هاش گریه می کردند .. "میگن کربلا هم یک جوانی بوده که هم موقع رفتنش همه گریه کردند ، هم موقع برگشتنش .."

وقتی میخواست بره میدان ، غیر از امام حسین که چشمهاش پر از اشک شد، دختر بچه های کوچک از خیمه بیرون آمدند .. دخترها دورش حلقه زدند، گریه می کردند ، هی می گفتند علی ما غریبیم .. ما بی کسیم .. علی به غربت ما رحم کن! .. داداش علی، گواشواره مو ببین، بابام برام خریده .. داداش علی، ببین با معجر چه زیبا شدم .. مثل دُر در صدف شدم ، علی خلخالِ پامو ببین به من رحم کن علی ..

میشه یکم پیشم بمونی علی

خوب تو رو نگاه کنم بعد برو

*گفت چند قدم پیشم راه برو .. وقتی اجازه خواست معطل نکرد .. سریع اجازه داد ، فقط گفت چند دقیقه راه برو ببینمت ..*

میشه یکم پیشم بمونی علی

خوب تو رو نگاه کنم بعد برو

خودت بگو چطور میتونم آخه

بسپارم به این جماعت تو رو

اینا میخوان جوونم ، که اِرباً اِربا بشه

چطور دلت میاد که قدّ حسین تا بشه

خیره میشم .. به خیمه ..

رفتنت رو نمیخام ببینم ..

زود بیا که .. همینجا ..

چشم به راهِ قدمهات میشینم

آه ، یا رآدَّ یُوسُف ، پسرم برگردد

*یا رآدَّ یُوسُفَ عَلى یَعْقُوب، ای خدایی که یوسف رو به یعقوب برگردوندی*

آه ، یا رآدَّ یُوسُف ، پسرم برگردد

باز دلشوره ای افتاده به جانم، چه کنم؟

*چرا دلشوره افتاد به جانِ مبارکت؟ مگه چی شد؟!*یک نفر آمد جلو علی ، ملعون چنان ضربه ای به سرِ علی زد .. علی بیهوش شد ..علی جونم!

زخم هایت یک طرف زخم سرِ تو یک طرف

بغض نامت لشکری را ابن ملجم کرده است

*تا الان فکر میکردم اینکه میگه علی بیهوش شد، همونجا گردن اسبُ گرفت، رویِ سرو گردن اسب افتاد.. اما بعضی ها میگن رو زمین افتاد! وقتی میخواست زمین بیفته، دست بُرد دورِ گردن اسب، بدنش رویِ زمین افتاد! گرگ ها شیر شدند، صدا زدند بیایید این هم علیِ ..صف کشیدند، گفتند بیاید آخه اسب راهُ اشتباه رفت .. دو طرف کوچه باز کردند، اسب اشتباه رفت، رفت تو دلِ کینه توزای قدیمی .. نزدیکتر شد ، دقیق تر زدند، عمیق تر زدند ..

اینها برای هر چه علی نقشه داشتند!

نامت اسیر بغض هزاران نفر شده ..*

بارِ دیگر زنده میشد روضه های کوچه ها *آخه تو مدینه هم کوچه باز کردند، زهرا چه می کرد؟!

 

دنبال حیدر می دوید

از سینه اش خون می چکید ..*

. .

سوی میدان چنان علی رفتی

*مثل علی رفتی میدان، دویست نفر را به درک واصل کرد علی، جنگ نمایانی کرد، علی می جنگید، آقای جوانانِ بهشت از نفش افتاد، آقای جوانانِ حرم رفت به میدان .. علی می جنگید ..

سوی میدان چنان علی رفتی

لیک برگشتنت چو زهرا شد ..

امسال چقدر مارو مدینه بردی مادر! چهل تا مرد جنگی ایستادند ..

در وسط کوچه تو را می زدند

کاش به جای تو مرا میزدند ..

*شمشیرها بالا و پایین می آمد .. یه صدایی می اومد ..*

میشندم یک نفر فریاد زد در همهمه

میزنم ضربه به پهلویش زِ بغض فاطمه

از دلِ میدان صدا آمد : یا اَبَا علیكنّ منّی السّلام بابا خداحافظ ..اینجا شاید ، شاید عباس ، رقیه ، زینب ، قاسم گفتند بابا ، عمو ، برادر! صدایِ اکبر میاد .. صدایِ خداحافظی ش میاد، ناله میزنه .. زبان حال امام حسین چی بود؟!*

نگید بهم ، ناله ی اکبر میاد

اکبرم رفته که برگرده زود

*فَجاءَ الحُسَین .. اینجا دیگه امام حسین آمد، چجوری آمد نمیدونم!!چندبار زمین خورد؟! با سرِ زانو اومد .. اومد بالای سر جوانش .. هی نگاه میکرد ..*

جوونِ من وقتی که میرفت آخه

اینقدر ، موهاش پریشون نبود

بلند شو پهلوونم ..

*آخرین باری که میگفت بلند شو میدونی مال کی بود؟! کنار علقمه هی میگفت ، برادر بلند شو!! یه بار دیگه یه عده دیگه میگفتن بلند شو .. این آقا هر کاری کرد به نیزه ای تکیه داد، دوباره به صورت به زمین افتاد .. هی دختراش می گفتند بلند شو .. دیگه بلند شو .. بابا بلند شو!!*

بلند شو پهلوونم .. بلند شو رویِ پاهات

ببین بِهِم میخندن .. فدایِ قد و بالات

یادته که میگفتم‌

درد پهلو چه با مادرم کرد

من بمیرم پاهاتو

میکشی هی روی خاکا از درد ، واویلا

*بالای سرِ علی دو سه تا جمله گفت: قَتَلَ اللّهُ قَوماً قَتَلوک یا بُنَیَّ .. باهات چه کار کردند؟! شروع کرد های های گریه کردن ..*

پدر کنارِ تنِ او شبیه ابر گریست

کشید آه و نگاهی به إرباً إربا کرد

یادته گفتم جنازه شهید مصطفوی رو جلو پدرش احترام کردند ، همه گریه می کردند؛ اما اینجا احترامی نگذاشتند .. به اشکاش خندیدند .. هی سعی کرد بدونُ جمع کنه ..*

دلم خواهد در آغوشت بگیرم لیک میترسم

که تا دستم رسد بر پیکرت پاشیده تر گردی

*اینجا صدا زد : علی ، علَی الدُنیا ، بعدكَ العفا .. بعد از تو دنیا دیگه صفایی نداره، خاک بر سر دنیا .. پدر کمرش خمید .. لذا برگشت سمت خیمه ها .. یا فِتیَةَ بَنِی هاشِمٍ إحْمِلُوا أَخاکُمْ ...

جوانانِ بنی هاشم بیایید

علی را بر درِ خیمه رسانید

حسین جانم .. حسین جان ..

.