نمایش جزئیات
«نوحه جانسوز »
تشنه ای از تشنه ای می خواست آب
عاشورا ز شور التهاب
زاده لیلا علی ابن الحسین
اشبه الناس رسول رسول عالمین
با ادب در نزد پیر می فروش
از حرم آمد به صد جوش و خروش
تیغ بر کف پا مهیای رکاب
لعل لب خشکیده دل در پیچ و تاب
تشنه ی آب حیاتم جرعه ای آبم بده
گفت بابا اذن میدانم بده
تشنه ای از تشنه ای می خواست آب
روز عاشورا ز شور التهاب
یک دل و مهر و دو دلبر مشکل است
مهر من بین تو و حق حائل است
تا حضور حضرت باری نشست
رشته ی مهر مرا باید گسست
با عدو جنگ تماشای کنم
اذن جنگم ده که شیدایی کنم
روز روشن را چو شام تار کرد
چون علی با خصم دون پیکار کرد
تشنه ای از تشنه ای می خواست آب
روز عاشورا ز شور التهاب
کز پدر گیرد مدال افتخار
شد ز میدان سوی بابا رهسپار
بر لب من جرعه ی آبی رسان
گفت : ای بابای خوب و مهربان
روز را چون شام یلدا می کنم
گربنوشم آب غوغا می کنم
از بر بابا به سوز و ساز رفت
این بگفت و سوی میدان باز رفت
تشنه ای از تشنه ای می خواست آب
روز عاشورا ز شور التهاب
گفت ای بابا به فریادم برس
ناگهان افتاد از روی فرس
شد شتابان تا سر نعشش رسید
تا صدای اکبر خود را شنید
با پدر یک دم سخن آغاز کن
گفت بابا دیده خود باز کن
رشته عمر مرا از هم گسست
آنکه فرق نازنینت را شکست
(ژولیده نیشابوری )