نمایش جزئیات
روضه و توسل به باب الحوائج حضرت علی اصغر سلام الله اجرا شده شب هفتم محرم ۹۸ به نفس سید رضا نریمانی
چشم تو دنبال خود چشمان ما را میکِشد منت این اشکها را لطف آقا میکشد در کجا میآیی و گیسو پریشان میکنی؟ میکُشد ما را غمت، تا آهْ زهرا میکِشد آخرِ این روضهگردیهای ما خیر است خیر عاقبت دست تو دستی بر سر ما میکشد تا که مجنون میشود بیمار، راحت میشود آه مجنون دارد اما درد لیلا میکشد نوکری کردیم، اما کار، دستِ دیگریست بار ما را حضرت زهرا همینجا میکشد ما خرابش میکنیم و او درستش میکند خوب معلوم است خانم ناز ما را میکشد "سوار مرکب از این خونه به اون خونه حضرت میفرمود من و که میشناسید همه ی این نامردا میگفتن آره .. این آقا رو هم که میشناسید میگفتن آره میشناسیمش .. غدیر و که یادتونه آره یادمونه،چرا نمیاین کمکش کنید .. هر روز بی بی میرفت در خونه هارو میزد اینارو دعوت میکرد میگفت بیاین علی و کمک کنید .. نمی اومدن ،الا سه یا چهار نفر ، محرم در خونه ی همه مون و زده بیاین حسینمُ کمک کنید ..* ما گناه آلودهایم اما عروج ماست اشک گریه کن، با گریه اِی دل کار بالا میکشد گفت عقبای خودت را صرف دنیایت مکن میروی دنبال آن، دنیا ولی پا میکشد شاعر: ابراهیم زمانی . . اجازه بدید روضه بخوانم .. امام صادق نشسته بود ، اون روضهخونم اومد وارد شد، نشست کنار حضرت. آقا بهش فرمود: میشه برای ما یهکم از جَدمون بخونی؟! گفت: بله آقا ..شروع کرد شعری خوندن. روایت میگه به شدت امام صادق گریه میکرد؛ اون طرفِ پرده هم زنها به شدت شیوَن، ناله، گریه. یهو دیدن پرده کنار رفت، یه کنیزی اومد، یه بچهی شیرخوار گذاشت تو دامن امام صادق. آقا تا این بچه رو دید گریهش بلندتر شد. همه گریه میکردن، امام صادق هم گریه میکرد، این بچه هم گریه میکرد (همه رو بههم ریخت این بچه)فلذا میبینید اینایی که بچههاشونو امشب آوردن، از زمان امام صادق همین جوری بوده..امام سجاد بعد از واقعهی کربلا توو بازار رد میشد دید یه خانومی بچهش توو بغله داره رد میشه، دید این بچه داره بیتابی میکنه، هی گریه میکنه. صداش زد:_خانوم ببخشید!گفت: بله یابن رسول الله؟فرمود: فکر کنم این بچه تشنهشه!گفت: بله آقا، یه مسیر طولانی امروز رفتم، نرسیدم بهش آب بدم.فرمود : برو سریع آبش بده.....امام سجاد شروع کرد گریه کردن .گفت: آقا بیادبی کردم، ببخشید، حالا میرم بهش آب میدم، چرا گریه میکنین؟!فرمود: آخه داداش منو توو کربلا آب بود و بهش ندادن و کشتنش.... میدونم تشنهای مادر، ولی من.. به جز اشک چشام آبی ندارم تو بازم تشنه خوابت برده اما من از داغ لبات خوابی ندارم بخواب آروم، بخواب آرومِ جونم بخواب ای حیدر شیرین زبونم برای اون کویر خشک لبهات تا صبح لالاییِ بارون میخونم دلم از مَردم این شهرْ خونه اینا گمراهی رسم و راهشونه نمیدونم چرا دلشوره دارم گمونم حرمله همراهشونه شنیدم حرمله رحمی نداره یه رَد خون همیشه تو چشاشه شنیدم بین تیرایی که داره یه چندتایی سهشعبه هم باهاشه میگن خیلی دقیقه توو هدفهاش نشونهگیریهاش رَدخور نداره نترس مادر، بهت قول میده مادر دیگه اسمِ کثیفش رو نیاره نترس مادر، عمو عباس هستش تا اون هستش که آزاری ندارن همیشه جنگ با آدم بزرگاست اینا با بچهها کاری ندارن ایشالله فردا از این دشت میریم برات گهوارهی تازه میگیرم همین حالا دارم از شوقِ روزی که رو لبهات میگی مادر میمیرم تو هم مثل علیاکبر میمونی که از پشتِ نقابش نور پیداست بابات وقتی در آغوشت میگیره سفیدیِ گلوت از دور پیداست بخواب آروم و آهسته عزیزم که تنها نیست بابا، غم نداریم علیاکبر، عمو عباس، قاسم خدا رو شکر چیزی کم نداریم جوونای بنی هاشم زیادن نترس، باباجونت تنها نمیشه ایشالله فردا از این دشت میریم خدای من! چرا فردا نمیشه؟! عموجونت بهت قول داده فردا بره از خواهرت مشکو بگیره بهم قول داده دریا رو بیاره اگه دستاش بره قولش نمیره شاعر : حسن لطفی رباب هی لالایی که میخوند، میگفت علیجان عمو رفته، عمو که قولش ردخور نداره ..اگه دستاش بره قولش نمیره ..اما همهجا شرم مال سقا شد، دیدن این بچه داره گریه میکنه؛ هی از این خیمه به اون خیمه، همه اومدن بغلش کردن دیدن فایده نداره.همچین که اباعبدالله اومد دَم خیمه، صدا زد: خواهرم، برو علی و بیار، اینا این بچه رو ببینن شرم میکنن..سریع دویدن تو خیمه بچه رو بغل کردن تو دستای اباعبدالله که قرار گرفت آروم شد. همچین که اومد بچه توو بغلش، بچه رو گرفت رفت وسط میدان که صداش به همه برسه. بچه رو روو دست گرفت، آروم آروم بلندش کرد.همچین که این سر برگشت، سفیدی گلو که مشخص شد، اون نانجیب دید لشکر بههم ریخته، همه دارن بههم میگن چه خبره؟! قرار ما نبود با بچه بجنگیم..دید لشکر داره بههم میریزه، گفت برید حرمله رو صدا کنید الان لشکرم میپاشه.حرمله نفس زنان اومد؛_ چیه امیر؟!گفت: لشکر داره بههم میریزه، یه کاری بکن . گفت: چی کار کنم؟ کدومُ بزنم؟ بابا رو بزنم یا بچه رو؟!گفت: مگه نمیبینی بچه خیلی راحتتره زدنش؟! اباعبدالله بچه رو آورده بالا ؛ میبینی زیر گلوشو؟! میبینی سفیدی زیر گلو رو؟!تیر سه شعبه رو برداشت، تا این تیرُ زد به بچه، بعضیا میگن زیر عبا این بچه رو پنهان کرد، هی میرفت سمت خیمهها، برمیگشت.علت داره میدونی علتش چیه؟! آخه دیدی یه مرغُ سَر میبُری، تا یه چند دقیقه هی دست و پا میزنه.تا این تیر خورد، اباعبدالله سریع بچه رو زیر عبا پنهان کرد. هی میرفت سمت خیمه، میدید بچه دست و پا میزنه، برمیگشت . . نگات میکنم با پریشونی نه شیری نه آبی نه بارونی گرفتار شدیم تو بیابونی، که پُر گرگه میدونم چقدر سخته انتظار یهکم چشماتو روی هم بذار عموت برمیگرده دووم بیار، خدا بزرگه شرمنده میشم از ، چشمای پر غمت ای کاش بمیرمُ، این جور نبینمت تا کِی دل من آب ، از گریههات بشه طاقت بیار گلم ، مادر فدات بشه با من داره حرف میزنه نگات ولی در نمیاد دیگه صدات میلرزونی هربار با گریههات، دلای مارو کسی قطرهای آب به ما نداد بچهم داره جونش به لب میاد خدا واسه هیچ مادری نخواد، این ماجرا رو سخته که بچهای ، یه قطره آب بخواد مادر ولی ازش ، هیچ کاری بر نیاد رو دستای بابات ، میذارمت علی میری و به خدا ، میسپارمت علی کجا رفته لبخند آخرت سه شعبه چی آورده به سرت حالا چی بگم من به مادرت، ببین بابا رو دوباره منو یاری کن علی اصن گریه و زاری کن علی بیا آبروداری کن علی، همین یه بارو ای من به قربونِ ، رگهای گردنت باور نمیکنم ، از من گرفتنت لبهات حالا نیست ، دنبال آب دیگه لالا لالا گلم ، راحت بخواب دیگه شاعر: میلاد حبیبی یه وقته میگن ذبح. (ذبح یعنی چی؟!) میخوام امشب برات معنا کنم .. آخه برا این شیرخواره نوشتن: "فَذُبِحَ الطِفْل مِنَ الاُذُنِ اِلَی الاُذُن"خیلی معنا تاحالا شنیدین، اما من امشب درست میخوام معنا کنم. ذبح میدونی یعنی چی؟! یعنی یه نفر رو زنده زنده سرش رو ببرن، ذبحش کنن، اینو میگن ذبح...دونفر رو تو کربلا ذبح کردن؛ هر دوتاش همه رو میکُشه.اولیش علی اصغر بود؛ تا ابی عبدالله روو دست گرفت، داشت دست و پا میزد. هنوز این بچه زندهست؛ چشما بازه ، داره بابا رو نگاه میکنه ، یهو این تیر که خورد زیر گلو ، دستای بابا رو یه فشاری داد.حسین...ذبح بعدی میدونی کٖی بود که زنده زنده کُشتنش؟ اون لحظهای که شمر اومد نشست رو سینهی حسین ...هنوز ابی عبدالله داره نفس میکشه، هنوز ابی عبدالله داره حرف میزنه، مناجات میکنه؛ این خنجرو در آورد ... .
برچسب ها
- سیدرضا نریمانی
- متن روضه حضرت علی اصغر (ع)
- متن روضه
- شعر مذهبي
- دانلود روضه
- روضه جانسوز
- روضه و توسل
- شعر روضه
- گريز روضه
- گريز مداحي
- متن شعر مداحي
- متن روضه با صوت
- متن روضه شب هفتم محرم
- متن روضه شب 7 محرم
- روضه حضرت علي اصغر
- شعر شهادت حضرت علي اصغر
- حضرت علي اصغر امام حسين
- متن روضه حضرت علي اصغر
- متن روضه مراسم شیر خوارگان