نمایش جزئیات

حکایت_جوان گستاخ و امام رضا علیه السلام_گریز روضه حضرت عباس عليه السلام_حمید علیمی

حکایت_جوان گستاخ و امام رضا علیه السلام_گریز روضه حضرت عباس عليه السلام_حمید علیمی

میگه: گوشه ی صحن  دیدم هر شب میاد وایمیسه ، بی ادبی میكنه به امام رضا ، خادم بود ؛ می گفت: گفتم اومدم برم جلو وایستم ببینم چی می خواد بگه؟ امام رضا باهاش چیكار میكنه ؟ میگه شب اول اومد هرچی لایق خودش بود به حضرت جسارت كرد ، شب دوم اومد همین طور ، شب سوم لابه لا جسارت هاش ، یه دفعه دیدم سیاه شد افتاد زمین با صورت ، هیچ كس دورش نبود ، خورد زمین ، مردم دورش جمع شدن بردنش بیرون ، رو كردم به گنبد گفتم : یا امام رضا من می خوام بدونم چرا ؟ شب امام رضا به خوابم اومد ، فرمود : من اباالرئوفم ، مهربونم و بابای مهربونم . شب اول و دوم اومد به خودم جسارت كرد ، اما شب سوم لابه لای جسارت هاش یهو به عموم اباالفضل توهین كرد ، ما اهلبیت به عمو جانمون حساسیم ...

یا اباالفضل ... تو رو به اوم موقعی كه حسین رسید بالا سرت ، تو رو به اون موقعی كه اباعبدالله صدا زد بلند شو كمرم شكست ...بلند ناله بزن یا حسین...

.