نمایش جزئیات

روضه جانسوز _ شب تاسوعا محرم _ حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام _سید مجید بنی فاطمه

روضه جانسوز _ شب تاسوعا محرم  _ حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام _سید مجید بنی فاطمه

یاکاشف الکرب عن وجه الحسین اکشف کربی بحق اخیک الحسین اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَیْكَ مِنّی سَلامُ اللهِ اَبَداً ما. بَقیتُ وَبَقِیَ اللَّیْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّی لِزِیارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَعَلى عَلِیِّ بْن الْحُسَیْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ اللهم عجل الولیک الفرج ذکرسماواتیان،ثنای ابالفضل خیل ملک خادم،سرای ابالفضل بامژه روبد غبار،حور بهشتی ازحرم و صحن باصفای ابالفضل گر به شهان میبرند، رشک خلایق فخر به شاهان کند گدای ابالفضل هیچ زبیگانگی به حق نبرد راه هرکه نگردید آشنای ابالفضل پامکش از درگهش که عقده گشایی هست به دست گره گشای ابالفضل غم نبرد راه بر دلش به صف حشر هرکه بود بر دلش ولای ابالفضل ابالفضل.... ورنه که می بُرد زقوم جفاجو از دم شمشیرجان فزای ابالفضل آب ننوشید بی حسین ،دست و دل از جان این روش است از همت و حیای ابالفضل شست به راه حسین دست ودل از جان اجر ابالفضل ،باخدای ابالفضل پاس وفا داشت،آنچنان که به مانند اهل وفا ماند بر وفای ابالفضل با شه دین جز به نام سید و مولا باز نشد لعل جان فزای ابالفضل آه از آن دم که بلندشد به میدان ناله ی جانسوز یا اخای ابالفضل گشت کمان قدشاه دین چو عیان دید غرق به خون، قد رسای ابالفضل *** کوچیک بودم که مادرم حرز توگردنم میکرد وقتی محرم میومد لباس سیاه تنم میکرد بزرگترای من منو به مجلس تو برده اند هوامو داشته باش آقا منو به تو سپرده اند *شب ابالفضله،فیض ببرن پدرایی که عاشق ابالفضل بودن ،مادرایی که عاشق ابالفضل بودن،اما حرمشو ندیدن،الان زیرخروارها خاک خوابیدن، امشب هرکی هرحاجتی داره نگه داشته میگه شب تاسوعا میرم به ابالفضل میگم،ابالفضل شرمنده شده نمیذاره ما خجالت بشیم،آی ابالفضل...آدم حاضره بمیره اما باباش شرمنده نشه، حالا یه سوال دارم،باباتو دوست داری یا ابالفضلو؟ خبر داری آقای من وتو خجالت کشید،صدازد منو سمت خیمه نبر آقاصدازد چراعباسم؟ گفت آخه از روی سکینه خجالت میکشم....مقدمه نمیخواد ،بی مقدمه برات روضه میگم،خدانیاره ،برادر ،برادر رو،زخمی ببینه،جلوخیمه گفتن سکینه منتظره،اومد جلونیگاه کرد دیدسکینه یه مشک خالی به دست گرفته،اگه دونه دونه بگم دادت بلند میشه، بله عزیز دلم،صدا زد عموجان بچه ها دارن ازتشنگی بال بال میزنن،علی اصغر داره بال بال میزنه، گفت غصه نخور میرم برات آب میارم، اول کسی که هی توخیمه میگفت حرف عمو ردخور نداره سکینه بود، میگفت رباب غصه نخور عمو آب میاره، ازهمینجا روضه بخونم، میگه نگاه کردن دیدن حسین از ذوالجناح پایین اومد،گفتیم میخواد چیکارکنه، یه چیزی رو از زمین برداشته میبوسه،گفتیم شاید پاره های قرآنه، اومدیم جلو دیدیم دستای بریده ی عباسه... گر نخیزی تو زجا کارحسین سخت تراست نگران حرمم آبرویم در خطراست *آخه تاوقتیکه عباس جلو خیمه هاست کسی جرأت نمیکنه نزدیک خیمه هابشه،لشکر بایه نگاه عباس همه روهم میریزن * قامت خم شده را هرکه ببیند گوید بی علمدارشده دست حسین برکمر است داغ اکبر رمق از زانوی من برد ولی بی برادرشدن از داغ پسر سخت تراست نیزه زار آمده ام یا تو پراز نیزه شدی چو ملائک بدنت پرشده از بال و پر است حسین... *همچین که زد تو شریعه ی آب ،مشکشو توآب زد ،نگاش به سمت خیمه هابود،هی میگفت عباس هرجورشده آب و برسون،نکنه فردای قیامت خجالت مادرت زهراروبکشی، از شریعه که بیرون زد،کمین کردن دست راستشو قطع کردن،دیدن با دست چپ مشکو گرفت،دست چپش و قطع کردن ،دیدن خم شد با دندوناش مشکو گرفت، گفت هرجورشده بایدآب و به خیمه هابرسونم،امیدعباس قطع نشد،میدونی کجا امیدش قطع شد؟همونجایی که دیدن تیربه مشک زدن،* حسین... ازپاره های مشک ،چکید آبروی من حالا رباب هم به گمانم خمیده است سقای دشت کربلا ابالفضل دستش شده ازتن جدا.... *هی جلوخیمه میگفت الان عمومیاد، نگاه کرد دیدبابا داره میاد،هرچی نگاه کرد دید از عمو خبری نیست،بابا قدخمیده دست به عنان ذوالجناح،اول کاری که کرد اومد جلوخیمه ی عباس عمودخیمه رو کشید،یعنی دیگه عباسمو کشتن،یه صدازدگفت زینب بروخلخال از پای بچه ها درآر،دیگه عباسوکشتن بایدآماده ی اسیری بشید* ای علمدارکربلا عباس مردمیدان هربلا،عباس پنجمین نورچشم فاطمه ای توحسین کنارعلقمه ای دستهایت مدال عاشورا سندی برشفاعت زهرا درقیامت که عذرنپذیرند دستهای تو دست میگیرند *هی توکوچه پس کوچه های مدینه گریه میکرد میگفت نه باور نمیکنم عزیزم،هی این خاکا رو روسر میریخت میگفت،باور نمیکنم مادر دستاتو بریدن،یه نگاه کرد گفت بشیر،کسی جرأت نمیکرد جلو عباسم بیاد،چطوری دستاشو بریدن،گفتن ام البنین آخه اول چشماشو تیرباران کردن حسین... خدابه چشمای تیرخورده ی عباس ،مارو از چشم امام حسین ننداز* . .

میدونستم دم رفتن،که دیگه برنمیگردی

چه حالی داشتم اونوقت که،منو داداش صداکردی

علم افتاده روخاک و،پیچیده توحرم فریاد

رسیدم تاکنارتو،همه دیدن حسین افتاد

عجب چشمی،عجب تیری،جلوچشمات پرازخونه

عجب دستی،عجب فرقی،دوتادستات تومیدونه

عجب مشکی،علی اصغردیگه زنده نمیمونه

عجب چشمی...

*دیدی یه خارتوچشمت میره اذیتت میکنه*

عمودخیمه روعباس،دیگه بعداز توانداختم

قدش اینقدر نبود داداش،ابالفضلی که میشناختم

باگریه میکشم داداش من ازچشمای تو تیرو

شنیدم مادرم اومد،دیدی جای کبودی رو

کجاست اون قد،کجاست اون قامت رعنا

خجالت آره آبت کرد

تو رو شرمنده از روی ،سکینه و ربابت کرد

نگوعباس،که مشک تو ،جلو زینب خرابت کرد

*علامه بحرالعلوم وارد حرم شددید معمار داره کارمیکنه،اومد پایین،گفت علامه ی بحرالعلوم ازت یه سوال دارم،مگه نمیگفتید ابالفضل قدوقامت رشیدی داشته؟گفتم چرا.گفت پس چرا قبرش اینقدرکوچیکه؟گفت آخه اینا ریختن سر عموم،بدنشو...ها این دست بیاد بالا ببینم،بیرون ،زن ،مرد،همه بگن،حسین*

.