نمایش جزئیات

ذکر توسل و روضه جانسوز ویژۀ ایامِ محرم _ شب تاسوعا محرم _ استاد حاج منصور ارضی

ذکر توسل و روضه جانسوز ویژۀ ایامِ محرم _ شب تاسوعا محرم _ استاد حاج منصور ارضی

السلامُ عَلیکَم یا اَهل بَیتِ النّبوه..وبموالاتكم تُقبل الطّاعة المفترضة، ولَكُم المَودة الواجبة ودرجات رفیعه و مقام المحمود عندالله...

اشکی شود جاری جوابش با حسین است

روضه به پا شد هر کجا آنجا حسین است

نامش که می آید بهم میریزد عالم

نامی که هر دم میکند غوغا حسین است

بر دل نباشد ترسی از فردایِ محشر

آن که شفاعت میکند فردا حسین است

از روز اوّل تا ابد هستیم سائل

از ابتدا تا انتها آقا حسین است

لطفش همیشه شامل حال گدا شد

قطره صفت هستیم تا دریا حسین است

محشور میگردد هر آنکس با محبش

معشوقه و محبوبُ عشقِ ما حسین است

مشگل گشای مشکلات سخت تنها

از پردۀ دل ذکر ادرکنی حسین است

حتی بهشتی را که سبحان وعده داده است

رمز ورودش گفتن یک یا حسین است

تحریف گشته قصۀ لیلی و مجنون

مجنون قصه زینب و لیلا حسین است

آنکس که بی سر بود اما باز بخشید

انگشت و هم انگشتر خود را حسین است

زهرا کنارش بود در تنگیِ گودال

حاشا بگویم بی کس و تنها حسین است

اهل قُرا آقایِ ما را دفن کردند

عریان تنی که ماند در صحرا حسین است

شبهایِ جمعه کربلا باب الکرام است

فریادهای حیدر و زهرا حسین است

*در شب دهم محرم از یارانِ حسین که مشغول نماز بودن ،رکوع و سجود میکردن اما باور کنید اینو داره معالی السبطین میگه عبادت مخصوص عباسِ رو همه دارن نگاه میکنن ،دیدن فقط دوره این دخترا و زنها می گرده حفاظت از اینها میکنه ... کسی چپ نگاه کنه حمله میکنه اینقدر غیرتی بوده ...* 

عقل تنها در مسیر عاشقی کامل شود

عشق همراه جنون در قلبها نازل شد

پس هرآنکس در پی آن است که عاقل شود

ابتدا بایست مجنون ابوفاضل شود

فاش میگوییم امشب با تمام عالمین

عشق در تعریف ما یعنی علمدار حسین

روی دیوار برادر بود تا آخر سرش

هیچ عشقی غیر عشق او نبوده در سرش

از همه سرهای عالم هست بالاتر سرش

نیست هرکس خاک پایش خاک عالم برسرش

یک نگاهش عالمی را مثل سلمان می کند

ارمنی را با کراماتش مسلمان می کند

از زمانی که در این دنیا قدم برداشته

از روی دوش برادر بار غم برداشته

هر زمان با ذکر یا حیدر علم برداشته

صورت دشمن حراس آلوده نم برداشته

در نبردِ او همیشه جنگ خیبر یاد شد

شاهکاری کرد در صِفین حیدر شاد شد

مادرش گفتا بلا گردان این کاشانه باش

با ادب همراه باش و با غضب بیگانه باش

بچه های فاطمه شمعند تو پروانه باش

من کنیز خانه هستم تو غلام خانه باش

بود آویزانِ گوشش حرفهای مادرش

چون غلامان حرف میزد با برادر خواهرش

*الله اکبر امروز تا براش امان نامه آوردن ، امان نامه را پاره کرد ، هم اشک میریخت هم غضب آلود .. با شمشیر رویِ زمین میکشید اومد پشتِ خیمه ها با کسی حرف نزنه داره با خودش حدیث نفس میکنه ....*

دیدی ای دل که آخر عمری

جگرم سوخت بیقرار شدم

شر فامیل بد اسیرم کرد

پیش آقام شرمسار شدم ...

*داشت با خودش حرف میزد دید یه دستی محبت امیز روی شونه اش اومد ،برگشت دید خواهرش زینبِ .... نشست روی زمین ،بی بی دستاشُ گذاشت رویِ سرش ،داداش آروم باش من دیدم همه چی رو از بالای بلندی من دیدم نامه را پاره کردی ،تو پسر علی هستی ... اما حسینم تنهاست ... خواهر و برادر نشستن روی زمین اینقدر گریه کردن گفت خواهر فردا  کاری میکنم که دمار از اینها در میارم  ... من از همه شون سرم ... من فاتح جنگ صفین هستم ،بابام به من بازوبند داده ،نشان داده، من شاگرد علی بودم ،غیر از پسر ،من شاگرد حسن بودم ،من شاگرد حسین بودم .... اصلا نظیر ندارم  ، آرومش کرد ..*

در شجاعت رفته اخلاقش به حیدر بیشتر

هست کارایی چشمانش ز خنجر بیشتر

در وفاداری او از حدّ باور بیشتر

او حسینی بودنش رفته به خواهر بیشتر

نام او را یکصدُ و سی و سه بار بیشتر بخوان

حاجتی داری اگر او را از اخُّ زینب بخوان

بوسگاه فاطمه هم چشم او هم دست اوست

دست گیره  امت عیسی ابن مریم دست اوست

روز محشر اختیار خلق عالم دست اوست

همچنان پشت سر ارباب پرچم دست اوست

روز محشر سر بلند است و امیری میکند

فاطمه از دوستانش دست گیری میکند ....

.