نمایش جزئیات

سقای تشنه لب

سقای تشنه لب

شیعه یعنی امتزاج نار و نور

شیعه یعنی رأس خونین در تنور

شیعه یعنی هفت وادی اضطراب

شیعه یعنی تشنگی در شطّ آب

آب گفتم سینه ها بی تاب شد

خیمه ها از آه آتش آب شد

آب گفتم تشنگی بی داد کرد

کودکم بی تاب شد فریاد کرد

بر زبانش شعلة آه عطش

شد ز تیر کین گلویش آبکش

آفتاب از روی زین افتاده است

مشک آبش برزمین افتاده است

کیست این ساقی که بی دست آمد است

از سوی تیغ سرمست آمد است

کیست این ساقی که در خون پا نهاد

تیر ها را دید پیشانی گشاد

کیست این ساقی که بر خود پا گذاشت

آب را در حسرت لب ها گذاشت

مشک من لبریز آب و آبروست

چشم من با خیمه ها در گفت و گو ست

ای خدا این مشک را از من مگیر

گر گرفتی اشک را از من مگیر

شیعه بی اشک شمعی مرده است

از غم بی آتشی افسرده است

نسبتی دارند با هم آب و گل

اشک می شوید غبار از چشم دل

اشک ای عبد ، ای ثبوت بندگی

چشمه جوشان آب زندگی

اشک ای تثبیت احمد در حرا

غرق در خون کن تماشای مرا

اشک ای سرِّ تسلای علی

وی سکوت آلوده فریاد جلی

اشک ای آینة بی تار و پود

همدم زهرا به شبهای کبود

اشک ای آرام جان بی قرار

در رکاب ناقه ی زینب ببار