نمایش جزئیات
«طواف عشق»
چون کمر بهر طواف عشق بست
در طواف اوّلش افتاد دست
دور دوّم در مطاف داورش
از بدن افتاد دست دیگرش
در دور سوّم خون به جای اشک خورد
تیر دشمن آمد و بر مشک خورد
دور چارم داشت عزم ترک سر
کرد پیش تیر چشمش را سیر
دور پنجم از عمود آهنین
گشت سر و قامتش نقش زمین
گشت در دور ششم از تیغ تیز
عضو عضوش قطعه قطعه ریز ریز
دور هفتم داده بود از کف قرار
خویشتن را دید در آغوش یار
شه سراپا چشم زخم پیکرش
دید زهرا را به بالین سرش
بازبانحال کی گفتش بتول
آفرین عباس من حَجَّت قبول
چشم ثارالله همچو چشم مشک
ریخت اشک و ریخت اشک و ریخت اشک
کای به خون غلطیده چشمی باز کن
یک برادر گوی و خواب ناز کن
جمع کرد از زمین هست تو را
هم علم هم مشک هم دست تو را
(غلام رضا سازگار)