نمایش جزئیات

«سقا نیامد»

«سقا نیامد»

خیمه ، خیمه با عمه گویم

تا بهر اصغر آبی بجویم

بابا از میدان آمد و سقا نیامد (2)

دیدیم عمویم بشکسته دل بود

هنگام رفتن از من خجل بود

بابا از میدان آمد و سقا نیامد (2)

اگر به خیمه آید عمویم

من دیگر از آب حرفی نگویم

بابا از میدان آمد و سقا نیامد (2)

ای کاش من از اوّل ، من مرده بودم

تا نامی از آب نبرده بودم

بابا از میدان آمد و سقا نیامد (2)

خیمه ، خیمه با عمه گویم

تا بهر اصغر آبی بجویم

بابا از میدان آمد و سقا نیامد (2)