نمایش جزئیات

«زبان حال امام بر سر نعش برادر »

«زبان حال امام بر سر نعش برادر »

ای علمدار به خون غوطه ور کو علمت

بسر خاک ، که بنمود مکان از ستمت

نظری سوی برادر بنما باز که باز

جانی آید به بدن از نگه دمبدمت

فرش سم فرس خضم شده پیکر تو

عوض آن که گذارند سر اندر قدمت

به سر آب نهادی سرو تا روز جزا

هر زمان تازه شود داغ حسین از الست

کمر خم شده ام راست شود بار دگر

گر اشارت کنی ای کشته ز ابروی خمت

قطع بی دستی تو رفع کند خجلت آب

خیز تا نزد سکینه برم اندر حرمت

پر بر آورده تنت این قدر از تیر عدو

که به یک بال زدن برد به باغ ارمت

چه زنم گر نزنم شعله ز داغت بر جان

چه کنم گر نکنم ناله و افغان ز غمت

گر نسوزد دلت از محنت بی یار ی من

یاری صامت افسرده نما از کرمت

(صامت)