نمایش جزئیات

روضه جانسوز _شهادت امام سجاد علیه السلام _حجت الاسلام سید حسین حسینی قمی

روضه جانسوز _شهادت امام سجاد علیه السلام _حجت الاسلام سید حسین حسینی قمی

انا ابن مسلوب العمامة و الرداء انا ابن من بكت علیه ملائكة السماء انا ابن من ناحث علیه الجن فی الارض و الطیر فی الهواء"مردم شام من پسر همون کسی هستم که چهل منزل سرش رو بالای نیزه زدند؛من پسر همون کسی هستم که عبا و عمامه ش رو بردند؛من پسر همون کسی هستم که(شماها شادی کردید ولی)ملائکه ی آسمان گریه کردند؛شب شهادته وگرنه اجازه نمیداشتم بگم:"انا ابن المقتول ظلما انا ابن مجزوز الرأس من القفا "مردم شام سر پدرم رو از قفا جدا کردند،زن و فرزندش رو اسیر کردند...عجیبه تو این سفر!گاهی زین العابدین به فریاد زینب میرسیده گاهی زینب به فریاد زین العابدین...عصر یازدهم وقتی اهلبیت رو میخواستند از کنار شهدا عبور بدن امام سجاد منقلب شد،بی بی زینب به فریاد زین العابدین رسید،فرمود:"ما لی اراک تجود بنفسک یا بقیة الماضین؟!" ما که دیگه به غیر از تو کسی رو نداریم؛داری با جان خودت بازی میکنی!

فرمود:ببین عمه جان بدن های اولیاء خدا رو روی زمین گذاشتند،بدن های خودشون رو دفن کردند؛فرمود:نگران نباش؛اون حدیث معروف رو خوندند:"وَ یَنْصِبُونَ لِهَذَا الطَّفِّ عَلَماً "این جور نمیمونه... این جور نمیمونه...آروم کرد زین العابدین رو...امروز که گذشت زینب به فریاد زین العابدین رسید ولی فردا زین العابدین جان زینب رو نجات داد..میدونید کجا؟شیخ مفید در ارشاد مینویسد:وقتی مشغول خطبه خواندن بود و با سر بریده حرف میزد؛امام سجاد فرمود:زود من رو ببرید کنار محمل عمه جانم زینب! یه حرفی بایدبزنم؛آمدند سر درون محمل کردند صدا زدند "عمتی اُسکُتی!"عمه جان آرام بگیر! " ففی الباقی من الماضی اعتبار"عمه جان حسین دیگه برنمیگرده؛حسین دیگه بر نمیگرده؛ما باید بریم کوفه،بریم شام...ولی یه جمله ی پایانی هم داره؛دیدید وقتی یه مصیبتی تو یه خونه ای اتفاق میفته همه گریه میکنند؛ضجه میزنند؛یه بزرگی پیدا میشه همه را آرام میکنه وقتی همه آرام شدند خودش میشینه یه گوشه ای گریه میکنه؛میگن تو خودت چرا گریه میکنی؟میگه من یاد یه خاطره از بابام افتادم؛میدونید مردم کوفه بابام رو چطور کشتند؟!"بالسیف و السنان والحدید والحجار والخشب والعصا"هر کی هر چی داشت....

.