نمایش جزئیات

شاخۀ غم

شاخۀ غم

کسی گُل را به چشم تر نبوسید

کسی گل را ز من بهتر نبوسید

کسی چون من گلش نشکفت در خون

کسی چون من گل پرپر نبوسید

کسی غیر از من و زینب در آن دشت

  به تنهایی تن بی سر نبوسید

به عَزم بوسه لَعل لب نهادیم

به آن جا که پیغمبر نبوسید

چو گل در بستر خون دیدم او را

چو برگ یاسمن بوسیدم او را

گل حَسرت بدست آسان نیامد

سَحر از شاخۀ غم چیدم او را

گلِ صد برگِ زهرا بی کفن بود

خودم در بوریا پیچیدم او را