نمایش جزئیات
زهر ستم
آنکه عمری به دعا غنچه لب وا می کرد
گریه بر غربت و مظلومی بابا می کرد
آنچه در معرکه کرببلا رخ می داد
شاهدی بود که از خیمه تماشا می کرد
مصلحت بود که آنجا به شهادت نرسد
ورنه او هم به بر فاطمه ماوا می کرد
سالها بعد شهادت سپری گشت و دلش
همچونی ناله ز بی رحمی اعدا می کرد
هر زمان دست صبا زلف جوانی می دید
یادی از زلف علی اکبر لیلا می کرد
داغ قاسم به دلش بود که در فصل خزان
یاد پرپر شدن لاله صحرا می کرد
برلب جوی چو می دید گلی پژمرده است
یادی از دجله و بی دستی سقا می کرد
هر زمان آب پی رفع عطش می نوشید
یادی از تشنه لبان لب دریا می کرد
طفل شش ماهه چو می دید زدود آهش
روز را رهگشای شب یلدا می کرد
گرچه شد پاره جگر از اثر زهر ستم
ناله از بهر جگر گوشه زهرا می کرد
«ژولیده نیشابوری»