نمایش جزئیات

متن روضه شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام- حاج محمد رضا طاهری

متن روضه شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام- حاج محمد رضا طاهری

دولت این است كه یك لحظه گدای تو شوم

كی دهد دست كه خاك كف پای تو شوم

كم از آنم كه كنم از سر كوی تو عبور

باز دادی رهم ای من به فدای تو شوم

باهمه زشتی و آلودگی و  روسیهی

باورم بود كه مشمول دعای تو شوم

میدونستم اگه من تو رو فراموش كنم،تو منو یادت نمی ره،سید بن طاووس میگه:تو قنوت نماز حجت بن الحسن(عج)،دیدم آقا تو سرداب مقدس داره نماز می خونه،مضامین قنوتی كه داره می خونه،اینه، (خدایا،بعضاً از محبین ما هستند،آلوده می شن،گناهی انجام میدن،خدایا گنهكاران از محبین مارو به من مهدی ِ فاطمه ببخش). خیلی خجالت داره ،یعنی من مشغول گناه بودم،اما آقام داشت برام دعا می كرد،آقا می فرمود: این گریه كنه حسین ماست.این گریه كن مادرم زهرا ست.

ای خوشا آن دولت بیدار كه در نیمه شبی

دیده بر نهم و خواب نمای تو شوم

دوست دارم  كه غبار سر كویت گردم

به امیدی كه هوایی به هوای توشوم

***

یابن الحسن......... هركی آرزو داره همچین ایامی روزیش بشه مدینه ، بخواه آقا برات امضا كنه، یابن الحسن..........

دو ماه داری برای ابی عبدالله اشك میریزی، یه بزرگ میگفت:اگه دو ماه برای امام حسین خوب گریه كنی،بهت اجازه میدن برا امام حسن اشك بریزی. اجازه بدید من از زبان خود امام مجتبی برات روضه بخونم.گفت: عبدالزهرا خیلی وقت ِ، روضه ی ما رو نمیخونی.عبدالزهرا،نوكر خوب،با سابقه ی ابی عبدالله،كربلا دفن شده،خوشبحال اون نوكری كه سرانجامش حرم حسین خاك میشه. آقاجان:من یه عمری است روضه خون شما هستم،مگه روضه شما اینایی نیست كه به ما رسیده؟آقاجانم شمارو مسموم كردند،جیگر نازنین شما پاره پاره شد،بدن نازنین شما رو تیربارون كردند؟فرمود:عبدالزهرا اینها همه روضه های منه،درست میگی،خوبم خوندی،اما روضه ی ما اهلبیت اون لحظه ای بود، كه هنوز بدن جد ما پیغمبر رو زمین بود،یه عده اومدند در خونه ی مارو آتیش زدند،عبدالزهرا جلو چشم ما مادرمون رو زدند.

***

حلقه زد یاد تو در چشم زخون تر مادر

جانم از غصه به لب آمده دیگر مادر

لحظه لحظه همه ی عمر غریبی دیدم

در وطن نیز شدم بی كس و بی یاور مادر

خیری از هیچ كس بر من ِ تنها نرسید

نه زبیگانه نه همسایه نه همسر مادر

***

بابا هركسی هر دردی داشته باشه،اگه نتونه به هیچكی تو این اجتماع بگه،میگه میرم شب خونه،درد و دلم رو به همسرم میگم،یه مقدار آروم میشم،ای وای از اون موقعی كه همسر آدم بیگانه باشه، بیگانه كه می اومد، نمی فهمید، یه عمری تبلیغات بر علیه امام حسن كرده بودند،می اومد هر چی از دهنش در می اومد به امام حسن میگفت، ازشام اومد همتون شنیدید،آقایی كه با دشمن اینطور معامله میكنه، امروز تو رو دست خالی از اینجا رد میكنه، گذاشت همه حرفاشو زد،گفت:بگو،بذار سبك بشی،هی ناسزا گفت، دور و بری های آقا، اصحاب،اونایی كه یه خورده با آقا خوب بودند، تمام یاران امام حسن رو معاویه یه شب ِ خرید، برا معاویه یه نانجیبی نوشت: اگه امام حسن رو بخوای،فردا دست بسته تحویلت میدم، ابی عبدالله هفتاد و دو یار داشت، شب عاشورا فرمود:بهتر از اینهاتو عالم دیگه كسی پیدا نمیشه،اما رئیس سپاه امام حسن گفت:معاویه می خوای امام حسن رو دست بسته بیام تحویل بدم، آقا اینقدر امنیت نداشت تو نماز زره تنش می كرد، رفقا تو نماز اومدند سجاده از زیر پای آقا كشیدند، این مال بیگانه بود،همسایه هم كه می اومد،به آقا اینجوری سلام می داد، السلام علیك یا مُذِلَ المؤمنین،این سلام كردن همسایه ها بود،آی كسی كه مؤمنین رو ذلیل كردی.

***

زهر حالا شده،هم راز دل پر دردم

دارم از درد فقط لرزه به پیكر مادر

دور من زینب و عباس و حسین جمع شدند

كاش تو هم بودی دم بستر مادر

حالا كم كم روضه هایی كه امام حسن دوست داره داریم بهشون می رسیم.

داغ های تو مرا از نفس انداخت ولی

نمی افتد ز لبم ناله ی مادر مادر

می خوای امام حسن رو یاری كنی،راهش همینه،بگی:مادر،مادر مادر....

نیستی تا كه ببینی شبیه تو شدم

دامنم پر شده از لاله ی پر پر مادر

جگرم مثل در خانه ی مان شعله ور است

اگه یه كسی بسوزه داد میزنه،فریاد میزنه،اما این آقا دیگه جونی در بدنش نمونده كه بخواد داد بزنه،اگه بخواد بگه سوختم یه طوری میگه كه فقط اونایی  دور بستر جمع شدن بشنوند

جگرم مثل در خانه ی مان شعله ور است

سوختم به دادم برس آخر مادر

امشب پا به پای من بیایید،امام حسن گریه كن نداره،می خوای گریه كنی بسم الله:

دست و پا می زنم و روی زمین می غلتم

مثل افتادن تو در بر حیدر مادر

***

با هجوم غم به كی بگم یه روز خوش توی دنیا ندیدم

ای مدینه من جای كفن رو خودم چادر خاكی كشیدم

بارونه غصه و غم بی امونه، مزار مادر من بی نشونه

بیاد فاطمیه گریه ها م می خونه:مادر،مادر،مادر

***

دیدمت موقع پرواز كسی سنگت زد

نقش دیوار شدی مثل كبوتر مادر

شدت ضربه مگر با گل روی تو چه كرد

غرق خون بود چرا گوشه ی معجر مادر

***

باز در و دیوار، آخر كار ،خدایا این دلم و می سوزونه

با بی كسی هام،دیده چشام، چادر خاكی شده پر خونه

رفتن از مدینه آرزومه، بغض مغیره خدا تو گلومه

دیدم تو هر كوچه با خنده روبرومه

مادر،مادر،مادر

***

همه دور بستر دارند گریه می كنند،زینب و دید داره اشك می ریزه،عباس و دید سر به دیوار گذاشته،اما تا نگاش افتاد به حسین، گفت:داداش چرا داری گریه میكنی؟گفت:چرا گریه نكنم؟ داداش خوبی مثل تو رو دارم از دست میدم، گریه نكنم؟ گفت:حسین جان بیا،آروم در گوشش گفت:لایوم كیومك یا اباعبدالله، حسین تو گریه نكن، حسین تو گریه نكن داداش خوبم،اگه من تو غربت دارم جون میدم، یه طرف بسترم زینب ِ،یه طرف عباس ِ، یه طرف تو، داداشای دیگه،ام كلثوم، همه دور بسترم جمع اند، من بمیرم برا تو داداش، اون لحظه ی آخر یه نفر نیست سر تو رو روی دامن بگیره،گفت:حسین كسی نیست سر تو رو از روی زمین برداره ،باید بگیم آقاجون نبودی،اون لحظه ی آخر فقط زینب بود، نه كسی نبود سرش رو از روی زمین برداره، عمه ی سادات نگاه كرد، وَ الشِّمْرُ جالِسٌ عَلى صَدْرِکَ.حسین.....

.