نمایش جزئیات

متن روضه ی امام حسن مجتبی علیه السلام-حاج امیر کرمانشاهی

متن روضه ی امام حسن مجتبی علیه السلام-حاج امیر کرمانشاهی

چهل سال ِ با چشم ترم

به یاد ِ كوچه و مادرم

به یاد ِ صدای سیلی و

به یاد ِ خون ِ میخ ِ درم

آه میكشم این نفس ِ آخری ام

آه می كشم من حسنم مادری ام

می دونی امام حسن تو كوچه چی میگفت:خدا كنه نفهمی:آه یارالی جان ننه...

تو كوچه راه مون رو كه بست

چه خاكی روی چادر نشست

یه جوری به مادر سیلی زد

دو تا گوشواره با هم شكست

می زدنش تو خونه پشت در چرا؟

می زدنش تو كوچه چهل نفر چرا؟

شیخ غلامحسین تبریزی میگه: از امام حسن سئوال كردند،آقا مغیره تو كوچه ها بوده،بعضی ها میگن:قنفذ بوده،بعضی ها میگن اون دومی ِ نامرد بوده،آقا بگید بدونیم كی بود تو كوچه مادر شمارو زد،میگن: حضرت شروع كرد گریه كردن،فرمود:مگه یه نفر تو كوچه مادر مارو زد...برا همین بود كه گفت:

هرشب حسن در خواب می گوید مغیره

دست از سرش بردار کُشتی مادرم را

.