نمایش جزئیات

زینب امد از شام ویران

زینب امد از شام ویران

زینب امد از شام ویران

بر سر مزارت حسین جان

ای جان و جانانم تو هستی

ای روح و ریحانم تو هستی

یابن الزهرا مولا حسین جان

گوید با برادر چو زینب

خوردم تازیانه روز و شب

دیدم راست بر نی برادر

قران خواندی تو بهر خواهر

یا بن الزهرا مولا حسین جان

بی دخترت رقیه اینجا

آمدم من سوی تو جانا

بس که سیلی بر او زده بود

دشمن موی او کشیده بود

یابن الزهرا مولا حسین جا ن