نمایش جزئیات

زبانحال حضرت سکینه علیها السلام

زبانحال حضرت سکینه علیها السلام

دیشب فضا آبستن اندوه و غم بود

فریاد مظلومی ز بیداد ستم بود

دیشب زمین کربلا شوری دگر داشت

حال و هوای روز عاشورای دگر داشت

دیشب شفق از دیده در ناب می ریخت

طفلی به روی قبر بابا آب می ریخت

دیشب گلان باغ زهرا جمع بودند

پروانه از بهر طواف شمع بودند

دیشب سکینه با پدر رازی مگو داشت

رازی مگو ازجنگ آب و آبرو داشت

دیشب به بابا داستان آه می گفت

از اشک چشم و خستگی راه می گفت

دیشب بابا اشک چشمش نوش می داد

راز دلش را عمه او گوش می داد

می گفت بی تو لاله ها بی رنگ گشته

از دوری اصغر دل من تنگ گشته

بابا بگو با من علی اکبرت کو

من تشنه آبم بگو آب آورت کو

ای ساغر قالو بلا را جرعه نوشم

بانگ اناالعطشان تو آید به گوشم

روزی که می رفتی به کوی آرزویت

دیدم که عمه بوسه زد زیر گلویت

رفتی ولی فکر مرا باور نگشتی

رفتی کجا بابا دیگر برنگشتی

بابا نبودی تا ببینی خصم سرکش

درخیمه ها از راه کین افروخت آتش

بابا نبودی در شب  شام غریبان

گشتیم ما آواره کوه و بیابان

دستی که سیلی زد به روی مادر تو

نیلی نمود از کینه روی دختر تو

مانند زهرا مادرت دارم نشانه

هم جای ضرب سیلی و هم تازیانه

بابا خبر از گوشه ویرانه دارم

آری خبر از شمع و از پروانه دارم

آنشب سه ساله دخترت شوری به سر داشت

گویی هوای دیدن روی پدر داشت

آنشب سر تو شمع جمع عاشقان بود

برگرد تو پروانه طفلی نیم جان بود

آنشب سه ساله همت خود را نشان داد

شد مشتری با قیمت یک بوسه جان داد