نمایش جزئیات

توسل به حضرت رقیه سلام الله علیهما به نفس حاج سیدمهدی میرداماد

توسل به حضرت رقیه سلام الله علیهما به نفس حاج سیدمهدی میرداماد

چقدر سرده بابا ، هوای خرابه
دیگه خسته م از این شبایِ خرابه

دیگه هیچ کسی نیست بفهمه چی میگم
دیگه لکنتم خسته کرده لبم رو ..

*دیگه باز نکنم بعضی حرفا رو .. از اون شبی که تو بیابون گم شد دیگه لکنت گرفت .. به جای اینکه بگه اَبَتا .. میگفت اَبَ .. حرفاشو دیگه کسی نمیفهمید..*

دیگه هیچ کسی نیست بفهمه چی میگم
دیگه لکنتم خسته کرده لبم رو ..
دیگه وا نمیشه چشایِ کبودم
تا که گریه پایین بیاره تبم رو

دیگه دخترت موندنی نیست
دیگه بغضم آروم نمیشه
میخوام در بیام از خرابه روم نمیشه

نبودی ببینی ، تو بازارایِ شام
به جای النگو طناب بود رو دستام

چه زجری کشیدم تا زجرُ میدیدم
فقط این طرف اون طرف میدویدم
یه جوری منو زد که دادم در اومد
دیگه بعد از اون هیچ کجا رو ندیدم

دیگه دخترت بی قراره دیگه تو تنم نا ندارم
میخوام پیشِ پای تو وایسم ، پا ندارم

من الذی ایتمنی ..
تو هستی و عشق منی ..

.