نمایش جزئیات

متن روضه اربعین حسینی- حاج مهدی اكبری

متن روضه اربعین حسینی- حاج مهدی اكبری

نازنین یار،مرا باز ندیدی، باشد

به گمانم دل ازمن تو بریدی، باشد

بود همواره گمانم كه مرا می بینی

من همانم كه نشستم به امیدی، باشد

...

بعضی ها خداحافظی كردند كه برند كربلا اما نتونستند برن كربلا،بازم توی روضه ارباب نشستند،عیبی نداره،یه روز ماهم میریم كربلا،عیبی نداره

...

بین بازار غلامان نظر انداخته ای

جنس مرغوب نبودم نخریدی،باشد

دست عشاق گرفتی و حرم بردی

طبق معمول ز من دست كشیدی،باشد

این همه داد زدم،زار زدم،كرب و بلا

این حرم گفتن من را نشنیدی باشد

مهربانی ِ تو مال دگران است چرا

باز ای یار به دادم نرسیدی،باشد

نوبتم نبوده،اربابی و صاحب خونه ای،اختیار خونه ات رو داری كی بیاد كی نیآد،خوشبحال اونایی كه اومدن و بدا به حال اونایی كه مثل من قرعه ی نیومدن به فالشون خورد. حسین.....

این شب و روزها خیلی زائر داره كربلا،اما بمیرم برا اون خانمی كه،خیلی ها اقتدا می كنند بهش، یه جورای خاصی میرن سمت حرم،اما كاروان تا رسید صورت ها قبر از دور پیدا شد،راوی میگه:دیدم این زن و بچه مثل برگ خزان از روی مركب ها خودشون رو روی خاك می اندازند،همه ناله ی واحسینا دارند،اومدند تا رسیدند به قبله ی عشقشون،خانم حضرت زینب اومد قبر ابی عبدالله رو بغل گرفت. اما نه بذار از شام شروع كنم،همه سوار بر مركب ها شدند،آقا زین العابدین فرمود عمه جان زینب،یه سرشماری كن كسی جا نمونه،زینب با اشك چشم،سرشماری كرد،متوجه شد سكینه نیست،تا برگشتند تو خرابه رو نگاه كردند،دیدن قبر رقیه رو بغل گرفته،خواهر پاشو دیگه كسی مارو نمی زنه،خواهر پاشو داریم می ریم پیش بابا،پاشو دیگه كسی دست هامون رو نمی بنده،زن های شام اومدند خدمت بی بی جان زینب،گفتند:خانم ما نشناختیم، اگر سنگی زدیم نشناختیم، اگر هلهله كردیم نشناختیم،اگه خاك و خاكستر رو سرتون ریختیم نشناختیم، خانم فرمود:از ما كه گذشت ما داریم از شهرتون میریم، اما آی زن های شام یه شیرین زبون،كنج خرابتون جا گذاشتیم، گاهی بیایید بهش سر بزنید،تنهاش نگذارید.

آمدم اینجا دوباره،لشكرت یادش بخیر

قاسم و عون و زهیر و جعفرت یادش بخیر

اولین باری كه اینجا آمدم یادت كه هست

شد ركابم ساقی ِ آب آورت یادش بخیر

اولین باری كه اینجا پهن شد سجاده ام

با اذان دل رُبای اكبرت یادش بخیر

حال من برگشتم اما نه مثل بار قبل

قامت مانند سرو خواهرت یادش بخیر

از امانت داری ام دارم خجالت می كشم

بچه های من فدای دخترت یادش بخیر

روضه ی دیروز ما این بود با بی بی رباب

ای عروس مادر من اصغرت یادش خیر

من خودم اینجا به جسمت پیروهن پوشانده ام

دست باف یادگار ِ مادرت یادش خیر

رفتی و با اشك هایم بدرقه كردم تو را

ای برادر این وداع آخرت یادش بخیر

ساربان در پیش چشمان خودم حراج كرد

گوشواره ها نه،انگشترت یادش بخیر

***

من زینب ِ سر گشته ام

از شهر غم برگشته ام

دنبال یك گم گشته ام

كه نور عین ِ

با قلب پر آه آمدم

با درد جانكاه آمدم

زیارت ِ شاه آمدم

شاهم حسین ِ

از وقتی كه بوسیدمش،یك اربعین گذشته

من كه چشام نمی بینه،قبرش كجای ِ دشته

حالا كه بهت رسیدم می خوام درد و دل كنم داداش،این حرفارو زینبت داره می زنه داداش

وقتی سرت به نیزه شد

تموم چشم ها هرزه شد

چیزی كه بی اندازه شد

مشت و لگد بود

غریب نوازی شون باسنگ

یتیم نوازی شون با جنگ

مهمون نوازی شون چه ننگ

یا حرف بد بود

دیگه نماز خوندن برام سخته حتی نشسته

داغ رقیه ات بدجوری كمرم رو شكسته

رد رَسَن بر گردنم

نشون ِ شلاق رو تنم

والله با جون كندنم،اینجا رسیدم

دورم همه مردای مست

حرمت ِ زینبت شكست

ببین شدم عصا به دست

دیگه بریدم

از بس تو صورتم زدند،چشام سیاهی میره

داداش تو هم دعا بكن،كه زینبت بمیره

عشقت نذاشت، نه همسری نه مادری بفهمم

تو هم دعا كن بمیرم،تا برسم به سهمم

حسین غریب مادر،حسین غریب مادر

همه ی این صحنه ها جلوی این زن و بچه زنده شد،هر وقت به گودال نگاه می كردند،آه از نهادشون بلند می شد،رباب اومده پشت آثار خیمه ها،اون گودال كوچلو و پر از خون رو داره نگاه میكنه،هر كی یه حالی داره ،یه وقت زینب دید دوباره سكینه نیست،تا از دور نگاه كردن دیدن اومده دم علقمه،یه ظرف آب دستش گرفته،عمو پاشو،عمو پاشو خجالت ِ سكینه رو ببین،عمو ببین سیراب برگشتم،عمو ببین برات ظرف آب آوردم،هر جا نشستی ناله بزن حسین.......

.