نمایش جزئیات
روضه و توسل جانسوز _ ویژۀ ایامِ اربعین _ کربلایی حنیف طاهری
"اَلسَّلامُ عَلَیک یا مولای یا اباعبدالله""اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ"
مثه جاده با حس خوبِ سفر
دارم عاشقی و قدم میزنم
عجب حس و حالى عجب شوریه
عجب خاطراتى رقم می زنم
جنون من از لطف چشم توئه
خودت خواستى بیقرارت بشم
تو این سیل آشفته آروم شدم
پریشونیِ رمز آرامشم
تو آغوش باده نسیم بهشت
پر از آسمونه هواى زمین
شبیه یه رؤیاس حال و هوام
دوباره شدم زائر اربعین
مسیر عموداى نورانیِ
ستون تا ستونِ امید فرج
با یه كوله غرق گناه اومدم
به منزل رسیدم با یه بار كج
*رسیدی دیگه،مثه اونایی که امشب و فردا شب،این چند روزه، رسیدن جلو حرم امام حسین،ستون آخر رو که میای،حرمو می بینی*
سلامٌ على ساكن كربلا
* هر کی اینجا نشسته،زن و مرد با من سلام بدن*
سلام اى سر زخمىِ تشنهكام
حالا روبروى ضریحت حسین
نشستم بگیرم جواب سلام
توىِ اوج رویاىِ شیرینِ من
تو قابِ چشام ، صحن ارباب بود
پریدم دیدم كربلا نیستم
چقد حیف، این منظره خواب بود
دلِ شب توى خلوتِ بیكسى
با اشكام فقط زار زدم عشقتو
اگه كه نشد كربلایى بشم
توى روضهها جار زدم عشقتو
تب نا امیدىِ پرحسرتى
توى بارون چشم مأیوسمِ
كه بغضِ نفسهاى جاموندهها
مثه سردىِ آه افسوسمِ
درسته واسه بیكسىِ دلم
هواى حرم سرپناهه حسین
درسته نخواستى بیام كربلا
آقا باشه هرطور صلاحِ حسین
اگه كه شكسته دلم، راضیم
دلم روشنه كه منو، میخرى
خوشم دیر یا زود آقاى من
منو یه سفر كربلا میبرى
*زرنگی امشب یا نه؟ اگه جاموندی یاد جامونده باش،اگه کربلا نتونستی بری، یاد اون دختری باش، که شب اخر گفت: عمه! فکر کنم من کربلا با شما نیام، عمرم قد نمیده، عمه! وقتی از کربلا می رفتیم بدن بابام رو خاک بود، دوست داشتم بیام کنار قبرش، منم زیارت کنم، ولی مثل اینکه عمرم قد نمیده...امشب یه جوری ناله بزن،یه جوری گریه کن، خودت میدونی و امام حسین، خودت می دونی و آقا، هر جوری بلدی،یه کاری کن امشب اسمت رو برای سال دیگه بنویسن....*
به حق سهساله، به حق رباب
به آلالههاى شهید حسین
ایشالا كه سال دیگه اربعین
میام كربلا به امید حسین
شاعر: محمد شمس
. .*درستِ ما جاموندیم، به هر دلیلی، درستِ ما شب اربعین کربلا نیستیم، درستِ همه ی رفیقامون رفتن، درستِ وقتی همه از ما خداحافظی کردن ما دلامون شکست، ولی بدون ابی عبدالله، بُعد مکان و زمان نداره، حواسش هست کی چیکار میکنه...
"وقتی رفت حرم شب جمعه روضه خوند، برگشت اومد گفتن : آقا داره میاد ملاقاتت، اومد جلو گفت: آقا من باید بیام خدمت شما، فرمودند: هر وقت هر کی بیاد زیارت ما، من میام به استقبالش، دوم اینکه یه پیرمردی توی دهات شما کفشارو جفت میکنه،دم در می ایسته خوش آمد میگه، خیلی دوست داشت بیاد کربلا، ولی با شما نتونست بیاد، سلام حسین رو به اون پیرمرد برسون،بگو ما حواسمون بهت هست."
ولی این حرفا فقط برا دل خوشی خودمونه،ما جا موندیم، هر چی میخوام دلم رو خوش کنم نمیشه، کاشکی منم عاشقت بودم،کاشکی منم دیوونت بودم،کاشکی منم سر به صحرا می زدم....
از ده یازده رو قبل از اربعین جمعیت داره میره، هنوزم هر کی میره و میاد، میگه جا نیست، امکانات نیست، ولی مردم هنوز دارن میرن، عاشق و واله ی حسینند، هر جا هر زائری رو تو مسیر می بینند جلوش رو می گیرند، بیا خیمه ی ما، بیا موکب ما، آب و غذا پیش ما بخور، امشب کنار ما باش ما ازت پذیرایی می کنیم، کاشکی یه مشتی از این مردم با قافله ی حسین چنین برخوردی داشتن، آخه وقتی رسیدن کربلا دیگه جونی برا این کاروان باقی نمونده بود.
ارتفاع ناقه بلنده، وقتی سوار بخواد از ناقه پیاده بشه، باید صبر کنه، ساربان بیاد عنان ناقه رو بگیره، ناقه رو به زانو در بیاره، بعد آروم سوارش روپیاده کنه، ولی اینقده دلاشون تنگ شده بود، دیگه صبر نکردن ساربان بیاد ناقه هارو به زانو در بیاره، مثل برگ خزون از روی ناقه ها می افتادن، امام سجاد بشیر رو صدا زد، بشیر! اگه میشه این ساربانارو ببر تو نخلستانها.بشیر گفت: آقا ما هم دل تنگ زیارتیم ما هم میخواهیم بیاییم زیارت. امام فرمود: نه عمه هام بار اولِ آمدن، اونا چهل منزل گریه نکردن،فقط کتک خوردن، ممکنه گریه می کنند خودشون رو بزنن، نمیخوام نامحرمی کنارشون باشه، میخوان راحت باشن، همه رفتن، یه وقت امام سجاد دوید صدا زد گفت: مَردُم زن هاتون رو بیارید کمک عمه هام غش کردن.همه راه باز کردن،امام سجاد قبرهارو میشناسه، دونه دونه رو معرفی کرد،قبر ابی عبدالله رونشون داد، کوچه باز کردن، عمه ی سادات با احترام اومد کنار قبر نشست،شروع کرد حرف زدن...*
پریشانِ پریشانم برادر
زداغت گوهر افشانم برادر
سر قبرت هنوزم باورم نیست
زیارت نامه می خوانم برادر
سلام ای لاله ی در خون تپیده
ببین که از سفر زینب رسیده
همین جا خم شدم با یک جهان غم
زدم بوسه به رگ های بریده
*همه ی خاطرات داره زنده میشه، هر صحنه ای رو روز عاشورا دیدن مقابل چشماشون داره میگذره*
همه اینجا تنت صد چاک کردن
زداغت بر سر من خاک کردن
خودم دیدم به خنده نیزه داران
که خون از نیزه هاشان پاک کردن
برادر نام تو سر بند زینب
مپرس از دخترت شرمنده زینب
خدا داند که هر روزِ اسیری
هزاران جان کنده زینب
چرا از جان نسوزم ای برادر
نفس دارم هنوزم ای برادر
خبر داری که طی این چهل روز
چها آمد به روزم ای برادر
به داغت اربعینی ساخت زینب
به سوگ ماتمت پرداخت زینب
دگر نشناسیم چون لحظه ای که
تو را در قتلگه نشناخت زینب
* نمی دونیم این چهل روزه چی کشیده خانوم، از کربلا رفته دوباره به کربلا برگشته، هیچ کسی نمیدونه چه بلاهایی سرش اومده،قابل درک نیست، فقط امام زمان میفهمه*
. .ای غایب از نظر، نظری کن به خواهرت
زینب نشسته بر سر قبر مطهرت
یک اربعین گذشته ولی زنده ام هنوز
قامت خمیده آمده سرو صنوبرت
داداش! به همه سخت گذشته، اگه نمیشناسی من معرفی شون کنم؟*
لیلاست این که خیمه زده زیر پای تو
بار دگر بگو که اذان گوید اکبرت
این زن که لطمه می زند این گونه بر خودش
او کیست؟ نجمه است عروس برادرت
آقا! سکینه جمله ی اشکش سؤالی است
یعنی کجاست قبر علمدار لشگرت
در کربلا هنوز زنی گریه می کند
زینب کُش است ناله ی محزون مادرت
ای پیکری که زخم تنت بی شماره بود
آورده ام برای تو ته مانده ی سرت
بگرفتم از امام زمان حُکم نبش قبر
تا متصل کنم سر پاکت به پیکرت
دلشوره داشتم که مبادا کنار تو
چشم ربابه باز بیفتد به اصغرت
باید دوباره وارد گودال خون شوم
خواهم اگر دوباره بوسه بگیرم ز حنجرت
من نیز با تو کشته شدم روز واقعه
اذنی بده که دفن شود با تو خواهرت
دیگر پس از تو سایه نشینی نمی کند
از بس که بر تو هست وفادار همسرت
شاعر:سعید توفیقی
*دیدن سکینه جلو افتاد، دخترا رو جمع کرده بیایید بریم، آمد خدمت برادر، برادر! قبر عمو کجاست؟ چرا به ما نگفتی عمومون کجاست؟ امام سجاد جلو افتاد،اومدن کنار علقمه تا بچه ها قبر رو دیدن عقب عقب اومدن،آخه دیدن اون عمو یه قبر کوچیک، حسین...............
.