نمایش جزئیات
روضه و توسل جانسوز ویژۀ اربعینِ حضرت سیدالشهدا علیه السلام به نفسِ حاج محمود کریمی
رسیدم از سفر ای همسفر کجا هستی
به زیر سنگِ لحد بین بوریا هستی
اسیر رفتم از اینجا اسیر تر شده ام
چه پیر رفتم و اکنون چه پیر تر شده ام
تو را به نیزه، مرا با تو، از قفا بردن
ولی به کعب نی و تازیانه ها بردن
توان نمانده بگویم هر آنچه را دیدم
بدونِ سایۀ عباس کوچه ها دیدم
خدا کند دگر این چشمِ بسته وا نشود
سرم زِ خاکِ غریبانه ات جدا نشود
زِ من گذشت برادر خدا کند حتی
فراق هم به فراقِ تو مبتلا نشود
خدا کند که عزیزی به بندِ زنجیری
به کوچه هایِ پر از سنگ آشنا نشود
شکسته بال ترینم کبود می آیم
من از محلۀ قوم یهود می آیم
از آن دیار که من را به هم نشان دادن
به دست هایِ یتیمت دو تکه نان دادن
از آن دیار که بویِ طعام می پیچید
از آن دیار که طفلت گرسنه می خوابید
کسی که سنگ به اطفال بی پدر می زد
به پیش چشم علمدار بیشتر می زد
از آن دیار که چشمان خیره سر دارد
به دخترانِ اسیر آمده نظر دارد
از آن سفر که اگر کودکی به جا می ماند
تمام طولِ سفر زیر دست و پا می ماند
به کودکی که یتیم است خنده سر دادند
به او به جایِ عروسک سر پدر دادند
به جایِ آن همه گل با گلاب آمده ام
من از جسارت بزم شراب آمده ام
از آن دیار که آتش به استخوان می زد
به رویِ زخم لبان تو خیزران میزد
.