نمایش جزئیات

تیر پیکان

تیر پیکان

فلک ویران نمودی هشتمین ارکان ایمان را

زدی برقلب انس وجان زکینه تیرپیکان را

ز تو هرگز توقع کس ندارد لطف احسان را

ولی رو در خراسان و نگر حال غریبان را

گهی از زهر کین  مدهوش و گه از سوز دل نالد

گهی از گلعذار چهره درّ از دیدگان بارد

نظربر گوشه ی در آن امام انس و جان دارد

که حق شاید به بالینش دم مردن پسر آرد

صبا بر گو تقی را گر که داری میل دیدارش

بکن تعجیل دررفتن که شایدبنگری حالش

نگیری از ره مهر و وفا بر طرف دامانش

به وقت مرگ از رأفت ببندی هر دو چشمانش