نمایش جزئیات
متن گریز روضه پیامبر(ص)-گریز پنجم
روح هستی در میان بستر است
لحظه های اخر پیغمبر است
رو به قبله پای او در احتضار
می کشد از بهر مرگش انتظار
حیدر احساس غریبی میکند
فاطمه هم ناشکیبی میکند
یک طرف گریان حسن یک سو حسین
یک طرف اه و فغان زینبین
زیر لب گوید به اواز جلی
اشهد ان ولی الله علی
گاه گوید ای گروه بی وفا
خوش کنید اجر رسالت را ادا
از شما چیزی نخواهم ای همه
جز مودت با عزیزم فاطمه
اخر او دار و ندار من بود
او گل باغ و بهار من بود
فاطمه عشق من و جان من است
فاطمه تفسیر قران من است
فاطمه یک هدیه ازرب جلی است
کوثر است و شیشه ی عمر علی است
این وصیت از من و چشم ترم
بعد من جان شما و دخترم
بعد من اکرام و تکریمش کنید
نی ز حقش تحریمش کنید
حال مبادا این که آزارش کنید
در غم غربت گرفتارش کنید
اما از ان طرف ابن عباس میگوید :خود رسول خدا فرمودند:زمانی که دخترم فاطمه را مشاهده میکنم یاد مصائبی می افتم که پس از من براو وارد میشود. گویا میبینم ،در خانه خویش،مورد هتک حرمت قرار گرفته ، حقش غصب شده ،از ارث محروم گشته،پهلویش شکسته،کودکش سقط شده و دمادم فریاد میزند(یا محمداه)و کسی جوابش را نمی دهد.استغاثه میکند ولی کسی به یاریش نمیشتابد.پس پیوسته پس از من محزون و غمگین و گریان است.
بعد من ای دخترم از رنج و غم
شام تیره آید و روز ستم
آتش افتد میان باغ من
بشکند بال و پرت از داغ من
همنشینت بعد من اشک است و اه
بی پناهی ،بی پناهی ،بی پناه
بعد من اشکت دگر جاری شود
قامتت محتاج دیواری شود
می خوری سیلی زدستی بی حیا
راه را گم میکنی در کوچه ها
می نشیند جای دستی روی تو
بشکند با ضرب در پهلوی تو
همسرت را چون که دلداری کنی
در میان کوچه ها یاری کنی
دست خود چون بر کمربندش نهی
میرسد پایان وصل و همرهی
اید از ره یک غلاف بی حیا
می زند بر جسمت ای گل از جفا
چادرت خاکی شود از کینه ها
می شود داغ تو سوز سینه ها
شاعر:محمد علی شهاب
منبع:كتاب گریزهای مداحی،نویسنده: محمد هادی میهن دوست
انتشارات: صبح امید