نمایش جزئیات
روضه و توسل جانسوز _ شهادت امام حسن عسکری علیه السلام_ _حاج مهدی سماواتی
*دلا بره سامرا و حرم عسکرییِّن علیهم السلام، عرض ادب کنیم به ساحت مقدس اون آقایی که امروز روز شهادتشِ، ان شاءالله به همین زودی تو حرمش کنار قبر مطهرش..."اَلسلامُ عَلَیْکَ یا حَسَنَ بْنَ عَلِی اَیُّهَا الزَّكىُّ الْعَسْكَرِىُّ یَا بْنَ رَسُولِ اللّهِ "*
ای آفتابِ حُسن تو را ماه مشتری
هر جا خدا،خداست تو را نیز رهبری
فرزند چهارمین علی و دوّمین حسن
ریحانةُ الجواد،ملقب به عسکری
آیینه ی جمال خداوند ِ ذو المنن
مولا اَبامحمد، ابن الرضا حسن
قرآن خجسته مدح و ثنای تو
قلب مقربان خدا سامرای تو
با اینکه جسم پاک تو مدفون به سامراست
مُلک وجود آمده دارُالولایه توست
تو بحر نور را صدف آخرین دُری
دل ها پر از ولای تو،تو از خدا پُری
من کیستم گدای ِ سرای تو یا حسن
با لطف تو مدیحه سرای تو یا حسن
شویم لب از شراب طهورا هزار بار
تا وا کنم زبان به ثنای تو یا حسن
هر جا سخن به منقبتت آفریده ام
خود را کنار مرقد پاک تو دیده ام
تو دُر ده یَمی و یَمِ آخرین گوهر
اوصاف مهدیت به لبِ سیدُ البشر
چشم انتظار آمدن ِ مهدی تواَند
پیغمبران،ائمه، خصوصاً پیامبر
تیغ علی به پنجه ی توحید گسترش
از یازده امام سلام ِ مکررش
من کیستم گدای گدای درِ شما
با کام خشک تشنه لب کوثر شما
از آن زمان که چشم گشودم همیشه بود
چشمم به سوی حُسن خدا منظر شما
در حُسنتان جمال خدا را شناختم
نام پدر نبرده شما را شناختم
قدر شما بلندتر از اوج انبیاست
قبر شما قلبوبِ تمامی ِ اولیاست
هر کس که دور شد زشما از خداست دور
هر کس که شد مطیع شما عبد کبریاست
دردا که کرد باد مخالف خزانیت
مسموم کرد خصم به فصل جوانیت
با کشتن تو خصم ،جهان را یتیم کرد
داغ تو ماند بر دل و جان را یتیم کرد
آنکس که ریخت زهر ستم را به کام تو
بالله قسم امام زمان را یتیم کرد
مهدی زدیده اشک یتیمی به رُخ فشاند
آه از جگر کشید و به جسمت نماز خواند
پیوسته ریخت لشکر اندوه بر سرت
مسوم شد ز زهر، دل ِ درد پرورت
تشییع شد جنازه ات اما به احترام
درکربلای سامرا شد دفن پیکرت
هر دم دهم سلام مُکرر به تربتت
باید گریست تا صف محشر به غربتت
*لحظات آخر مهدیِ چهار،پنج ساله شو صدا زد، فرمود: " یا سَیِّدَ اَهْل ِ بَیْتِهِ،إسْقِنِی الْمَاءَ،فَاِنّی ذاهِبٌ اِلی رَبّی" مهدی جانم! ای آقای اهل بیتش،جرعه ای آب بهم بده، لحظه ی آخرِ،دیگه دارم میرم.... ظرف آب رو داد بابا، اما بدن میلرزه، در اثر زهر رعشه گرفته...*
کاسه ی آب به دستم بنگر میلرزد
رعشه افتاده به پا تا به سرم مهدی جان
*با این یه جمله دلارو ببرم کربلای معلی...، آقای من! اینجا پدر از شما لحظه ی آخر آب خواست، ظرف رو دادید به بابا، کجا بودید کربلا؟ یه جرعه ی آب هم به لب خشکیده ی جد مظلومت حسین برسانی؟...رو زمین گرم کربلا افتاده بود، لباش مثل دو چوب خشک از تشنگی بهم میخورد، صدا میزد: "اِسقُونی شَربَةً مِنَ الماء فَقَد نَشِفت كَبِدی"... ده نفر آب رو آوردند، همین که رسیدن کنار گودی قتلگاه مقابل چشم عزیز فاطمه،آب هارو روی زمین خالی کردن...حسین....بی خودی نبود خودش هم روضه ی عطش خواند، از حلقوم بریده صدا زد:
"شیعَتی ما اِنْ شَربتُمْ عَذْبَ ماءٍ فَاذکُرونی
اَوْ سَمِعتُمْ بغَریبٍ اَوْ شَهیدٍ فَانْدُبونی
لَیْتکُمْ فی یَوْمِ عاشورا جَمیعاً تَنْظُرونی
کَیْفَ اَسْتَسْقی لِطِفلی فَأبوا اَنْ یَرْحَمونی"
هر وقت آب گوارا نوشیدید از من یاد کنید، ای کاش همتون کربلا بودید منو نظاره می کردید که چگونه توی بغلم علی اصغرم رو سیراب کردند..حسین....
خدایا! به امروز امام زمان،به سوز دلش، به اشک چشمش، خدایا! دیگه امر فرجش را اصلاح بفرما، موانع ظهور و فرج و قیامش هر چه هست برطرف بفرما، خدایا! امروز دیگه با مژده ی ظهور و فرجش قلب نازنینش شاد بفرما، با دست با کفایتش مُهمات دنیا و آخرت همه ی ما کفایت بفرما....*
.