نمایش جزئیات

مدح خوانی زیبا ویژۀ میلاد پیامبرِ ختمی مرتب محمد مصطفی علیه السلام به نفس حاج سید مجید بنی فاطمه

مدح خوانی زیبا ویژۀ میلاد پیامبرِ ختمی مرتب محمد مصطفی علیه السلام به نفس حاج سید مجید بنی فاطمه

خلق جهان محو نور روى محمد
شیفتۀ سیرت نِکوى محمد
 
دیده گرش صد هزار بار ببیند
سیر نخواهد شدن زِ روى محمد
 
نیست مهى در فلک به نور جمالش
نیست گلى در چمن به بوىِ محمد
 
خوی محمد شعارساز که خویی
نیست پسندیده تر زخوی محمد
 
ره نبرد سوی شاهراه حقیقت
تا نبرد ره کسی به سوی محمد
 
هیچ دلی خالی از محبت او نیست
پرشده عالم زگفتگوی محمد
 
زنده شود از نسیم صبح وصالش
هر که بمیرد در آرزوی محمد
 
صبحِ قیامت که سر زخاک برآرد
دل رود اول به جستجویِ محمد
 
یارب در روز رستخیز ، مریزان
آبرویِ ما به آبرویِ محمد
 
خوشه نچینی #رسا زِخرمن فیضش
تا ننهی سر به خاکِ کویِ محمد
 
شاعر : قاسم رسا
________________
به بهار گفتم ثمرت مبارک
به بهشت گفتم شجرت مبارک
به سپهر گفتم قمرت مبارک
به وصال گفتم سحرت مبارک
به وجود گفتم گهرت مبارک
به شکیب گفتم ظفرت مبارک
 
 
به کلیم گفتم شب احمد آمد
به مسیح گفتم که محمّد آمد
 
چه خوش است امشب شب عیش و نوشم
چو ملک ز گردون گذرد سروشم
چو شراب کوثر ز درون بجوشم
به وصال ساقی زِ شعف بکوشم
من و های و هوی و دو لب خموشم
 
که هماره جانم دهد و ستاند
ز نبی بگوید، ز علی بخواند
 
ز خدا بُوَد پر همه ‌جایِ مکه
شده غرق عالم به فضای مکه
زده پر وجودم به هوای مکه
به زمین مکه ، به سمای مکه
به مقام کعبه ، به صفای مکه
به رسول اکرم ، به خدای مکه
 
به شکوه کعبه، به جلال احمد
که خداست پیدا به جمال احمد
 
شب شام روشن ز فروغ رویش
رهِ «ایمن» ایمن ، به پناه کویش
یم بی‌نهایت نمی از سبویش 
قد خضر سروی به کنار جویش
دل خلق بسته به کمند مویش
به بهار خلقش، به بهشت خویش
 
به کدام دم ، دم زنم از ثنایش
به کدام سر ، سر فکنم به پایش
 
نفسش روایت، سخنش درایت
هدفش نبوت، کنفش ولایت
جلوات رویش، همه را هدایت
اثرات دستش، همه‌جا عنایت
منم و عطایش، دو خجسته آیت
نه در آن حدود و نه بر این نهایت
 
به خدا به قرآن، به رسول و آلش
که بس اسـت فردا نگه بلالش
 
به خداست عبد و به دلش خدایی
به ثناس بسته دهن سنایی
همه خسروان را به درش گدایی
همه دلبران در قدمش فدایی
قد و قامتش را همه کبرایی
دمد از وجودم دم نارسایی
 
نـه توان ثنایش به زبان بیارم
نه توان قلم را به زمین گذارم
 
به تمام قرآن ، به رسول داور
به جلال زهرا ، به مقام حیدر
به صفا ، به مروه ، به منا به مشعر
به دو دخت زهرا به شبیر و شبر
به مقام سلمان ، به قیام بوذر
به کمال میثم ، به خلوصِ قنبر
 
که خدا ندارد بشری چو احمد
که بشر ندارد پدری چو احمد
 
هله‌ ای دو عالم همه دم به کامت
زِ فلک گذشته اثر کلامت
تو بگو که گویم سخن از مقامت
تو بخوان که عالم شنود پیامت
ز بشر درودت ز خدا سلامت
همه جا قیامت شده با قیامت
 
چه شود بخوانی به نوایِ دیگر
چه شود برآیـی ز حرای دیگر
 
تو پیمبر استی به همه زمان‌ها
تو خدایگانی به خدایگان‌ها
کمی از زمینت همه آسمان‌ها
به کفت زمامِ همه‌کهکشان‌ها
قدمت فرازِ قلل جهان‌ها
کلمات نورت ، همه نقش جان‌ها
 
تو زعیم بودی ، همه انبیا را
تو پیمبر استی همه اولیا را
 
تو رسول بودی که نبود عالم
تو امام بودی و نبود آدم
به همه مؤخر ز همه مقدم
تو نبی اعظم تو رسول ‌اکرم
تو دلیل بودی به کلیم در یم
تو مسیح بودی به مسیح در دم
 
تو خدا جلالی، تو خداپرستی
تو همیشه بودی، تو هماره هستی
 
تو رسول حق تا صف محشر استی
تو پیمبران را همه رهبر استی
تو مطهر استی، تو مطهر استی
تو فروتن استی، تو فراتر استی
تو امام حیدر، تو پیمبر استی 
تو ز انبیا هم، همگی سر استی
 
نگهی بـه «میثم» که ره تو پوید
همه از تو خواند ، همه از تو گوید
 
شاعر : استاد غلامرضا سازگار