نمایش جزئیات
متن گریز روضه ی حضرت زهرا سلام الله علیها
بشار می گوید : خدمت امام صادق (ع) رفتم . تعارف خرما کردند . گفتم ناراحتم . بغض گلویم را گرفته است . پیرزنی از شیعیان با پهلو به زمین خورد و به ظالمین جده ات زهرا (س) لعنت فرستاد ؛ گفت : لعن الله ظالمیک یا فاطمه . نوکران حکومتی شنیدند . او را گرفتند می زدند و می بردند . امام صادق (ع) با شنیدن نام حضرت فاطمه (س) وشنیدن این جریان چنان ناراحت شد ند و گریستند که دستمال و محاسنشان از اشک پر شد . به مسجد سهله رفتند و برای آن پیرزن دعا کردند . بشار می گوید : امام صادق (ع) دعا کردند و بعد فرمودند : برویم . آن پیرزن را آزاد کردند .
یا امام صادق (ع) ! شما تا نام حضرت فاطمه را میشنیدید ؛ اینطور ناراحت می شدید ؛ پس چه می کردید اگر می بودید و می دیدید ؛ آن مصیبتی را که فرشتگان عالم به خاطر آن به گریه افتادند ؟ آن هنگامی که امام علی (ع) فرمود ؛ بچه ها ای حسن و ای حسین (ع) بیایید و با مادرتان خداحافظی کنید . حسنین آمدند و مادر را در آغوش گرفتند و ناله زدند . همه از دیدن این صحنه به گریه افتادند . فضای خانه یکپارچه اشک و ناله شده بود . امام علی (ع) میگوید خدا را شاهد می گیرم که فاطمه ناله ی جان کاهی کشید . بندهای کفن باز شد و حسنین (ع) را در آغوش گرفت . ناگهان شنیدم هاتفی در آسمان صدا زد : ای علی حسن وحسین را از سینه مادر شان بلند کن که سوگند به خدا ؛ این حالت آنها ؛ فرشتگان آسمان را به گریه انداخت .
ندارد کودکی طاقت که نیلی
ز سیلی صورت مادر ببیند
مبادا مادری را دختری خرد
به وقت مرگ در بستر ببیند
ندارد طاقتی زهرای اطهر
که زینب را به چشم تر ببیند
چه جان سوز است و جان فرسا خدایا
که داغ مادری دختر ببیند
نهان کن چادر و سجاده اش را
مبادا زینب مضطر ببیند
برو دیوار و در را شستشو کن
مگر این صحنه را کمتر ببیند
منبع:كتاب گریزهای مداحی،نویسنده: محمد هادی میهن دوست
انتشارات: صبح امید