نمایش جزئیات
متن گریز روضه ی حضرت زهرا سلام الله علیها
حضرت زهرا (س) پاک وپاکیزه قدم به این جهان گذاشت .مکه از ظهورش روشن و جهان از حضورش تلالو گرفت . ده حورالعین به دیدارش شتافتند ؛هر کدام طشت و اباریقی در دست آب کوثر و جامه ای از بهشت آوردند . آن چهار بانوی گرانقدر ( آسیه؛ ساره؛ مریم؛کلثوم ) او را با آب کوثر شستشو دادند و در دو جامه ای که از بهشت آمده بود و سفیدتر از شیر و خشبوتر از مشک و عنبر بود پیچیدند ....
اینجا صحبت از شیرینی تولد بود و عطای کوثر . صحبت از آب پاکیزه ی کوثربود وجامه های سفید و پاکیزه ی بهشتی ....اما امان از آن روزی که صحبت از حنوط بهشتی شد . همان حنوطی که جبرئیل از بهشت برای پیامبر آورد . پیامبر (ص) یک سوم آن را برای خود برداشت و بقیه رابین امیرالمومنین (ع) و فاطمه (س)* تقسیم کرد .
اسما را فرستاده تا آن کافور بهشتی را آماده کند .بهترین جامه های خویش را برای ملاقات با خدا برتن کرده است و روبه قبله خفته است . جامه ای سفید به سر کشیده و به اسما فرموده است که پس از ساعتی بیاید و اورا صدا بزند . اگر پاسخی نشنید بداند که او به دیدار حق شتافته است .
امشب مرا دربستر خود واگذارید
بیمار بیت وحی را تنها گذارید
بیرون روید از خانه زینب را مبادا
مادر دهد جان و کند دختر تماشا
گویید مولا را که در مسجد نشیند
تا مرگ یارش را به چشم خود نبیند
بنشین کناری ناله از دل در خفازن
بانوی خود را ساعتی دیگر صدازن
دیدی اگر خاموش به بستر خفته ام من
راحت شدم پیش پیمبر رفته ام من
شاعر:میثم
اسما آمد . هرچه صدازد جوابی نشنید . فاطمه جان چرا جوابم را نمی دهی ؟ بی بی جان چیزی بگو !.بند دلم را بریدی . حرفی بزن .ای وای بی فاطمه شدم ای خدا ! بی زهرا شدم !...
ای مادر حسین و حسن دیده باز کن
حال علی ببین و سپس خواب ناز کن
اطفال تو بهانه ی مادر گرفته اند
دستی پی نوازش ایشان دراز کن
شاعر:موید
منبع:كتاب گریزهای مداحی،نویسنده: محمد هادی میهن دوست
انتشارات: صبح امید