نمایش جزئیات
متن روضه شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها-میثم مطیعی
به حال ما، در و دیوار خانه می گرید
برای غربت ما آشیانه می گرید
فرشته های خدا و هرآنکه مادر شد
به یاد مادر ما عاشقانه می گرید
نه آشنا، نه رفیقی، ولی در این کوچه
گذشت هر که از این آستانه می گرید
*هر كی در ِ خونه ی مارو نگاه میكنه گریه می كنه،با خودش تصور میكنه نكنه یه وقت یه بانوی ِ بارداری پشت در این خونه بوده،چرا میخ های در همه بیرون زده؟چرا این در با ضربت لگد جابه جا شده؟چرا آستانه ی در قطرات خون روی زمین ریخته؟نكنه دختر پیغمبر رو زدن؟نكنه مظلومه ی علی رو كتك زدن؟*
لباس رزم به تن کرده، ذوالفقار به دست
علی نشسته و در بین خانه می گرید
*آخه وقتی بی بی خطبه خوند امیرالمؤمنین، "یتطلّع طلوعها" هی داخل كوچه سرك می كشه، خانم خونه اش بر می گرده یا نه؟ "وَ یَتَوَقَّعُ رُجُوعَهَا" ، منتظر ِ زهرا به خون برگرده،همچین كه بی بی وارد خانه شد،علی یه گوشه ی منزل زانوی غم بغل كرده صدا زد: یا علی "اشْتَمَلْتَ شَمْلَةَ الْجَنِینِ؟" مثل جنین در رحم مادر زانو بغل كردی؟" وَ قَعَدْتَ حُجْرَةَ الظَّنِین؟ِ "مثل متهم ها یه گوشه نشستی، یه وقت فرمود:یا زهرا،اگه می خوای این صدای اذان رو بشنوی باید صبر كنی*
علی؛ دلاور میدان، علی؛ ولیّ خدا
به یاد آتش و دود و زبانه، می گرید
*یه وقت علی آمد صحن خانه، نگاه كرد دید امانت رسول خدا روی زمین افتاده*
چه رفته بر تو مگر مادرم! بگو با من
که در مصیبت تو هر کرانه می گرید؟
بهار آمده آری ... بهار فاطمه، آه...
نسیم و غنچه و جوی و جوانه می گرید
برای غربت ما آشیانه می گرید
به حال ما، در و دیوار خانه می گرید...
شاعر: حسن صنوبری
*همین دو سه جمله روضه ی من،هر جا زنی باردار باشه،حامله باشه، همه رعایت حالش رو می كنن، اگه خبر بدی باشه ازش پنهان می كنند، اگه كسی در بین اقوام از دنیا بره خبر و بهش نمیدن،این بی بی بزرگ ترین داغ ِ این عالم رو دیده، پیغمبر رو از دست داده، حالا من یه سئوال دارم،امام زمان،اگه زنی باردار باشه،اگر بزرگ ترین مصیبت عالم رو ببینه، دیگه بهش سیلی نمی زنند،دیگه در خونه اش رو آتش نمی زنند،دیگه گوشواره اش رو روی زمین پراكنده نمی كنند،خونه اش رو آتیش نمی زنند،جسارت از همین جا شروع شد، كربلایی ها، صل الله علیك یا مظلوم،یا حسین، گذشت،گذشت، همون آتشی كه مدینه به خانه ی مادرش زدن،یه وقت زینب نگاه كرد، دامن دختر بچه ها آتش گرفته،یه وقت صدا زد: "علیکُنّ بالفَرار"، همه فرار كنند.*
آتش گرفته خیمه،یا تارو پود ِ زینب
سوزد میان آتش، بود و نبود ِ زینب
مظلوم حسین،حسین جان...
عجب خاطراتی یاد زینب آمد
میان ِ دود و آتش،برس به داد ِ زینب
خاطره ی مدینه آمد بیاد زینب
از درب آستانه آتش زبانه می زد
قنفذ گُل ِ علی را با تازیانه می زد
*اگه مادر رو بین در و دیوار نمی زدن، اگه مادر رو تو كوچه ی مدینه نمی زدن، كی جرات می كرد كنار بدن ِ پاره پاره دختر ِ امیرالمومنین رو بزنه،صدا زد بابا پاشو ببین عمه ی من رو دارن می زنند. "انظر علی عمتی المظلومه"،یه نگاه به اون بدن پاره پاره كرد صدا زد:بابا*
با همان دستی كه زهرا را زدند
در كنار ِ پیكرت ما را زدند
*حسین.....*
.