نمایش جزئیات
متن روضه شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها-میثم مطیعی
قصه ی عشق آخری دارد عاشقی روی دیگری دارد گاه آن روی عشق پنهان است گاه راه از میان طوفان است گاه فرمان دهد زمین بخوری سیلی از دست بدترین بخوری سر هجده بهار پیر شوی بین دیوار و در اسیر شوی یا که در شعله ی پریشانی مثل پروانه پر بسوزانی عشق گاهی سر جنون دارد داستانی به رنگ خون دارد ریشه عشق اگر چه افلاکی است گاه در بند چادری خاکی است عشق بازوی ِ پر ورم دارد عشق بانوی بی حرم دارد گاه چشم تر از تو می خواهد زخمِ میخ در از تو می خواهد گاه شیرین ترین محدثه ای گاه زخمی سخت ِ حادثه ای هم قرار است کوثرش باشی هم فدایی حیدرش باشی عشق گرچه هزار غم دارد ماه پهلو گرفته کم دارد دوست دارد که بی قرار شوی روی دل زخم ذوالفقار شوی پیش محبوب دست و پا بزنی جای او فضه را صدا بزنی *یا فضّةخذینی و الله قد قتل ما فی أحشائی*،فضه به دادم برس محسنم رو كشتند،بچه ام رو كشتند* باید اینجا جوان بمیری گاه روی از محرمت بگیری گاه زهرا چرا جلوی علی روی ِ خودت رو می گیری؟عزیز ِ دلم. من میگم چرا،این روضه ی من ِ:وقتی آمدند در كوچه ی بنی هاشم و ماجرای فدك پیش اومد خیلی بی احترامی كردند، بعضی ها فكر می كنند سیلی اونجا نزدن،فكر میكنند سیلی زدن برای پشت در ِ خانه بوده، برید مقتلالإختصاص، شیخ مفید رو نگاه كنید، از امام صادق روایت نقل كرده: *فَخَرَجَتْ وَ الْكِتَابُ مَعَهَا*، بی بی از پیش ِ اولی آمد بیرون،سند فدك دستش بود،اون ملعون ِ ازل و ابد(دومی)رو ملاقات كرد، *یَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ مَا هَذَا الْكِتَابُ الَّذِی مَعَكَ،* این سند چیه؟این دست تو چه میكنه؟این سند ِ فدك ِ *هَلُمِّیهِ إِلَیَ* بده به من، نمیدم،نمیدم *فَأَبَتْ أَنْ تَدْفَعَهُ* بی بی سند ِ فدك رو پس نداد،یه كاری كرد من نمی دونم چه جوری بگم،دلش رو ندارم، *فَرَفَسَهَا بِرِجْلِهِ،*با پا لگد به فاطمه زد،روایت میگه: *وَ كَانَتْ حَامِلَةً* بی بی باردار بود، امام صادق فرمود:* ثُمَّ لَطَمَهَا*،سیلی به صورت فاطمه زد،امام صادق می فرمایند: انگار دارم مادرم رو می بینم،گوشواره در گوشش شكسته،یه پرده ی دیگه ی روضه رو بخونم:یازهرا همه ی روضه خون ها میگن:اگه مدینه بی احترامی نمی كردند،كربلا كسی جرأت نمی كرد،بی بی جان عصر عاشورا شد،دخترك ها با گوشواره و دست بند در بیابان می دویدند،گوش ها همه خونی شده،حسین..... .