نمایش جزئیات
متن روضه شهادت حضرت فاطمه زهرا (س)- حاج منصور ارضی
آن خیره سر كه نعره ز هر سو كشید و رفت
از دست فاطمه سند او كشید و رفت
در كوچه ای كه جای طلوع و غروب نیست
خورشید را به كنده ی زانو كشید و رفت
وقتی كه دید سیلی او هم اثر نكرد
انگار تازه نقشه ی بازو كشید و رفت
انگار پشت در ثمر مصطفی نبود
ضرب لگد به سینه و پهلو كشید و رفت
از دور عده ای به تماشای آن پلید
دیدند هُرم شعله به گیسو كشید و رفت
افتاده بود مادرمان زیر دست و پا
گرگی رسید و پنجه به ابرو كشید رفت
می گفت زیر لب به علی،روز بیعت است
او را به ریسمان هیاهو كشید و رفت
گفتند:این روضه رو مرحوم چمنی رحمة الله علیه(رئیس هیئت حسین جان تهران) هر وقت می خوند گریه میكرد زار زار،می گفت: هر وقت آب می آوردند برا فضه،با هیچكس كه حرف نمی زد،مگر كاری بود آیه قرآن می خواند، آب می آوردند تا وضو بگیره، دستاشو كه بالا می زد وضو بگیره اینقدر به این دست ها نگاه می كرد زار زار گریه می كرد، می گفتند آخه چی شده فضه تو هر وقت به این دست ها نگاه میكنی، آتیش میگیری، می فرمود:آخه فاطمه بین این دست هام دست و پا می زد.
.